skip to Main Content
  • شعر

نظم دلخواه در جهان بايد

كاين جهان، تالى جنان بايد

چند بر روى هم كشيدن تيغ

خلق را اجتناب از آن بايد

بين اقوام، رسم كين توزى

در مغاك عدم، نهان بايد

دست انداختن به حقِّ كسان

در خور لعنِ جاودان بايد

قتل و كشتار و جنگ و خونريزى

محو از پهنه جهان بايد

از بهشت خلوص، بهر بشر

نوبرِ مهر ارمغان بايد

آز را در نهاد بايد كشت

روح ازين رنج در امان بايد

در گلستانِ واقعيت‏ها

آدمى شاد و كامران بايد

برنيايد ز خُرد كار بزرگ

گُرز در خورد پهلوان بايد

كار مُعظَم به دست مردم خُرد

خرده گيريش بى‏ گمان بايد

چون به كار آستين زنى بالا

عشق را سر بر آستان بايد

در عُلوِّ صفات، انسان را

پاى بر فرقِ فَرقَدان بايد

خدمت صادقانه در ره خلق

از سر صدق، رايگان بايد

هركه وجدان كار داند چيست

آفرينَش نثار جان بايد

كار و اخلاص، در عمل بارى

هر دو بى ‏شبهه توأمان بايد

سختگيرى به كار خويش رواست

ورنه نقدش زپى روان بايد

كار بايد به عشقِ كار بود

ورنه نفى‏ اش به هر زمان بايد

پاسدار مسلحى زعفاف

بر در عشق، پاسبان بايد

دستِ تقدير گرچه در كار است

پاى تدبير در ميان بايد

بايدت قابليّتى وآنگه؛

كسب اقبال ز آسمان بايد

حذر از پاى بندِ دام شدن

مرغ در بندِ آشيان بايد

نقد، تعيينِ مرز خوب و بد است

پشتِ هم ذكر هر دوان بايد

با خرد مرد كاروانى را

گام، همسوى كاروان بايد

ورنه از كاروان جدا گشتن

تيره روزيش همعنان بايد

تشنه انس و معرفت چو «اديب»

آبش از چشمه روان بايد

تهران ـ آذرماه ۱۳۶۷