هرگه که داده ایم به هم دست اتفاق
تا واپسین دقیه وفادار مانده ایم
***
نه راه پیشرفت و نه یارای بازگشت
حیران در این میانه گرفتار مانده ایم
***
کس ماندگار نیست در این دیرگرچه من
دیدم بسی که رفت کسی ماند ناکسی!
***
کلاه بر سر سر باید و هوا و هوس
بسا سرا که عبث بر سر کلاه کند!
***
بسا کسا که نسنجیده در گذرگه عمر
به سوی چاه رود چون هوای جاه کند
***
دو بیت شعر حماسی که خیزد از سر قهر
به گاه حمله وری کار یک سپاه کند
***
رو به دست آور دلی تا حق به دست آرد دلت
خانه اش آباد آن کو خانه ای آباد کرد
***
نیست کس را خبر از شوکت محمود ولی
کاخ فردوسی طوسی بود آباد هنوز
***
دست تحریف زمان نقش حقیقت نسترد
ورنه ضحّاک نبد مظهر بیداد هنوز!
***
چو غم روی آورد بر من سوی آئینه روی آرم
که جز در وی نبینم هیچ کس غمخوار من باشد
***
خواستم بوسم لبش را همّتم یاری نکرد
شرم همّت سوز هم غیر از بلایی نیست نیست
***
گهی زاهد کند منعم گهی ناصح دهد پندم
چرا هر کس به نوعی در پی آزار من باشد
***
تو مپندار که قهر از تو مرا سازد دور
همچو موجم که به ساحل رَوَد و باز آید
***
جای بر اوج تفاخر نبرازد به غراب(۱)
این مقامی است که شایسته شهباز آید
***
از حساب زندگی تفریق کردم عشق را
آنچه باقی ماند غیر از غفلت و خسران نبود
***
رفتی ز کوی انس و کدر ساختی دلم
وقت است اگر بیایی و با ما صفا کنی
***
بر دوش خسته بار نهادن که کار نیست
کار آن بود که درد دلی را دوا کنی
***
از جفای خار محنت بود خونین دل چرا
گل که بیش از چند روزی باغ را مهمان نبود
***
ز سوزنی که بدست آوری دلی مخراش
بکوش تا که زپایی بر آوری خاری
***
۱- غراب : کلاغ