skip to Main Content
خواربار غم

دور از توام وليك به ياد تو خوش دلم
رويت مجسّم است چو گل در مقابلم
چون نيست بى گمان ز تو جان و تنم جدا
دور از تو ناتمامم و پيش تو كاملم
فارغ ز خواربار غمم، آنگهى كه هجر
خارى ست در وجودم و بارى ست بر دلم
هرگه كه بار بندم و آيم به سوى تو
شادى كند مصاحبه، منزل به منزلم
آب و گلم سرشته ز عشق است، گوييا
آسان گرفت يار به گيرايى گِلم
تا آمدى و چهره نمودى به فرّ و ناز
روشن شد از صفاى جبين تو محفلم
همواره مهر كِشتم و كردم جفا درو
خرسندم ار به عمر همين بود حاصلم
بگذشت عمر، همچو خسى در مسير باد
من همچنان ز عاقبت خويش غافلم
 نام تو واژه اى ست كه چون بشنود «اديب»
قلبش تپد به ياد تو اى يار مقبلم