skip to Main Content
عشق ايران

من عاشق ايرانم و آن لطف و صفايش
آن لطف و صفايي كه دهد فرّ همايش
از ارج و بهايش چه بگويم كه ستودند
آزاده‌سراني كه سرودند ثنايش
دلبستة او گشتم از آن روز كه بگشود
بر روي دلم چهرة اندوه‌زُدايش
هرگز نشوم سير ز ديدار رخ وي
كو مام من است، آن كه سرم سوده به پايش
از بس كه عزيز است به چشمم نفروشم
بر باغ دلاراي دگر هرزه‌گيايش۱
مهرش به برم نور فشاند ز سرِ مهر
معبود نياكان من از فرّ ضيايش
بس كوه كه بر مخزنش از برف دهد آب
بس رود كه از آب دهد برگ و نوايش
در معرفت و منقبت و دانش و فرهنگ
در گنبد نيلي‌ست كه پيچيده صدايش
از رفعت ديرينش اگر از تو بپرسند
ياد از حكمايش كن و فخر از شعرايش
از حشمت و مردانگي‌اش تا شود آگاه
از كوروش و دارا مثل انگيز برايش
صدسنگ فلاخَن به سرش خورد در ايام
اما نتوانست كند نفيِ بقايش
هر گه به حدودش كنم آهنگ سياحت
بينم همه جا خرّم و دل محو صفايش
بس باغ و بسي جنگل و درياچة شاداب
ديدم كه شدم مست و سپردم به خدايش
خاكش همه زرخيز بود هر چه بكاوي
بس خير كه پوشيده بوَد در گل و لايش
بس كاخ زمان ديده و بس طاق خميده
آثار فزون است ز ابناي كيايش۲
از سطح كويرش چه بسا خاك برآيد
كان راست خواصي كه خدا كرده عطايش
گر بي‌پدري دم زند از تجزية وي
غم نيست كه مادر بنشيند به عزايش
بشتاب سوي «قشم» و نگه كن چه عزيز است
بگذر به ‌سوي «كيش» و نگر طُرفه فضايش
از «هرمز» و «هنگام» و دگرگونه جزاير
غافل نتوان شد كه فزون است بهايش۳
در جلب جهانگرد كه يك ثروت عالي‌ست
بهرچه نكوشند كه ناب است طلايش
ايران كه بوَد ديدني‌‌اش درخور اوصاف
از بهر چه پوشيده بود حُسن و جلايش؟
هر مانع و محظور در اين مرحله ظلم است
كاين جمله زيان است و گران است خطايش
دو «تنب» و «ابوموسي» از ادوار گذشته
بوده‌ست از ايران همه گه عزّ وعلايش
هر ژاژ كه خايد يكي از جمله امارات
بي‌رنگ بود از پي تحقيق، حنايش
القصه «اديب» است كه تا آن دم واپس
دلبسته ايران بود و چامه‌سرايش

پي‌نوشتها:
۱ـ گيا: همان گياه است.
۲ـ كيا: به‌معني بزرگ است.
۳ـ هرمز و هنگام: از جزاير خليج فارس است

منبع : روزنامه اطلاعات : چهار‌شنبه ۴ بهمن ۱۳۹۱ ـ ۱۱ ربيع‌الاول ۱۴۳۴ـ ۲۳ ژانويه ۲۰۱۳ـ شماره ۲۵۵۱