شايد ار بر غزه گريم هايهاي و زار زار
جوي خون رانم ز آسيب كلانش، در كنار
جاي آن دارد كه آتش از نهادم سركشد
شعلهاش جولانگر آيد در ستيغ كوهسار
شايد ار باران اشكم سيل خون سازد روان
تا بكوبد كاخ ظلم و واژگون سازد حصار
تاخت اسراييل با صدگونه تسليحات جنگ
بر فلسطين تاكند چون تل خاكي آن ديار
همچنان خونخوار گرگي يا مگر غران پلنگ
حمله بر خاك فلسطين كرد و خلقش را شكار
از زمين و آسمان تا غزه را كوبيد سخت
واژگون شد خانهها بر روي جمعي خانوار
ننگ بر وي باد كز درندگان جنگلي
فايق آمد در قساوت، فارغ از هر شرم و عار
مادراني جمله كودك در بغل زير زمين
دفن گرديدند و دشمن بر هواپيما سوار
خاكهاي خفته خيزد در هواي پُر ز دود
دودهاي تيره غلتان در فضاي تنگ و تار
جويهاي خون بود جاري به روي كشتگان
غسل در خون ميكند آري شهيد حقگزار
شد دبستانها براي كودكان جاي گريز
ليك بمباران شد از اين قوم اهريمن تبار
والدي بر سر زند در ماتم دُردانه پور
مادري بر سينه كوبد در غم دختر فگار
صجهها برخاست پرسوز و گداز و درد خيز
در عزاي كشتگان از مادران داغدار
خون و خاك و آتش است اينجا و بانگ تانكها
زخميان و كشتگان افتاده هر سو خوار و زار
آنچه اسراييل كرد از غايت كشتار خلق
بيگمان كم ديده چشم تيزبين روزگار…
… ماية عبرت شد و انگيزة اندوه و درد
ماجراي غزه و شعر «اديبَ»ش يادوار
۱۶ مرداد ۱۳۹۳