یکی از پادشاهان خوشنام و مردم نواز دودمان ساسانی بهرام پنجم فرزند یزدگرد است که به مناسبت علاقه ای که نسبت به شکار گور خر داشته به بهرام گور معروف شده و غیر از شاهنامه فردوسی و بهرام نامه نظامی گنجوی در ادبیات فارسی نام و نشانی خاص دارد.
وی پادشاهی خوشگذران و خوش دل و دماغ بوده و به شکار دلبستگی فراوان داشته است. ولی در ضمن به شادکامی مردم و خرّم دلی آنان علاقه مند و از بیداد و ستم بیزار بوده است. چنانکه هنگام بر تخت نشستن چنین گفته است.
یکایک به نوبت همی بگذریم | سزد گر جهان را به بد نسپریم |
بهرام گور از جمله جا هایی که به قصد شکار می رفته ، ابرقو و جز (گز) بوده است و چندین بار در دوران سلطنت خود به این دو شهر آمده و از آن دو نام برده است.
چو ما مهرگانی به پوشیم و خز
به نخجیر باید شدن سوی جز
چون بعد از تسلطت تازیان بر ایران واژه «گز» به «جز» تبدیل شده در زمان فردوسی هم گز را جز تلفظ می کرده اند .
جای دیگر در شاهنامه است که وقتی نامداران جز و ابر قو برای شاه دیبا و خز هدیه کردند پذیرفت و دستور داد که باژ و ساو (مالیات) از مردم آن دو جا نگیرند . هر چند دارا و توانگر باشند.
ز برقو و از نامداران جز | ببردند بسیار دیبا و خز |
جایی دیگر مردم را بر حذر می دارد که در شهر ابرقو و جز کسی به مال مردم هر چند خار و خاشاک باشد دست درازی نکنند وگرنه رسوا و سیه روزشان خواهم کرد.
بگوید که در شهر برقو و جز | گر از گوهر و زر و دیبا و خز |
*- تاو: توانایی و توانگری
ادیب برومند – آذر ۱۳۹۱