ما كه آزاده جوانان دلير وطنيم
در ره عشق وطن بیخبر از جان و تنيم
در ره پاس گران رايتِ «شير و خورشيد»
قد علم كرده به هر معركه شمشير زنيم
لاله بر تربت ما خيمه فكن باد كه ما
روز پيكار وطن كشته گلگون كفنيم
جامه عِزّ و شرف پيكر ما را زيباست
ز آن كه در راه وطن غرقه به خون پيرهنيم
قلب ما را چه بود بيم كه هنگام نبرد
از چپ و راست سپاهی فكن و صفشكنيم
رزم را گاهِ غضب صفدر پرخاشگريم
بزم را روز هنر ناطق شيرين سخنيم
خصم گو خانه تهی ساز كه ما روز قيام
همچنان سيلِ خروشنده بنياد كنيم
دشمن ار حربه رويين بدر آرد گهِ خشم
باكِمان نيست كه سرسخت، بسان چدنيم
زاده (رستم) نيويم[۱] و به پولادين چنگ
پهلوان كوب و دل آشوب چو (رويينه تنيم)[۲]
ريشه وحدت ما سخت قوی باد كه ما
شاخساران برومندِ درخت كهنيم
آن درخت كهن ايرانِ ثمر پرور ماست
كز رگ و ريشه او تغذيه سازِ بدنيم
وطن آن بُنگهِ تاريخی و ميراثی ماست
كه درو وارث كالای سرور و مِحَنيم
وطن آن جلوه گهِ وحدت آمال گروه
قبله گاهیست كه تعظيم ورا مرتَهنيم
وطن آنجاست كه ميعادگه دلبر ماست
وندر آنجای، قرين بت سيمين ذقنيم[۳]
وطن آن طُرفه گلستان دلارا كه در او
خرّم از خرّمی لاله و سرو و سمنيم
وطن آن معرفت آموز دياری ست كه ما
بس به دانشگه او بهرهور از علم و فنيم
پرورشگاه بزرگان زمان است وطن
كه از آن جمله سرافراز، به دور زَمَنيم
هم زمهرش همه آكنده دل و واله و مست
هم به راهش همه آماده جان باختنيم
مشتی از خاك وطن را به جهانی ندهيم
كه گرانبار، به مقدار و بها و ثمنيم[۴]
كشور ماست يكی باغ روانپرور و ما
همگی سروِ قد افراشته اين چمنيم
بزم ملّيت ما تانشود تار و خموش
همگی شمع فروزنده اين انجمنيم
تن به خواری نسپاريم به پيكار رقيب
ما كه جانباز و قد افراز، به راه وطنيم
به نگهبانی بنگاه «جم» و «آرش» و «طوس»
همچنان گيوِ خروشنده به جنگِ «پَشَنيم»[۵]
بهرِ سركوبی دشمن به سرِ كوهه[۶]ی زين
تيغ در دست، شتابنده به دشت و دمنيم
اين هنرها همه از پرتو استعداديست
كه بد آن درخور جاه و خطر از مرد و زنيم
مهر يزدان چو بود همره اين مُلك «اديب»
فارغ از كِيد رقيبان و بَدِاهرمنيم
.
[۱]. نيو: پهلوان، دلاور [۲]. روئينه تن: لقب اسفنديار قهرمان ملی باستانی ايران است. [۳]. ذقن: زنخدان. [۴]. ثمن: بها، قيمت [۵]. جنگ پشن: يكی از جنگهای ايرانيان با تورانيان است كه گيو قهرمان ايرانی در ان جنگ دلاوریها كرد. [۶]. كوهه زين: برآمدگی زين.