skip to Main Content


مقدم عاشقان ايران زمين وادبيات اين مرز و بوم را گرامي مي دارد. اين سايت به اصرار و خواهش دوست داران ادب , فرهنگ و هنر اصيل ايران از استاد اديب برومند و به کوشش هواداران شعر و خط مشي سياسي ايشان تشکيل شده است ، تا گوهر گرانبهاي ادبيات معاصر بيش از پيش به جهانيان معرفي گردد.

تازه های سایت

درباره استاد ادیب برومند

زندگینامه 

عبدالعلی ادیب برومند در بیست و یکم خردادماه ۱۳۰۳ درزادگاهش شهر (گز) از شهرستان «برخوار» از شهرهای کهن و تاریخی در بخش شمالی اصفهان به دنیا آمد.

پدرش مرحوم(مصطفی قلیخان برومند) از جمله خوانین تجدد طلب عصر بود که به کار ملکداری و کشاورزی اشتغال داشت. وی به زبان فرانسه مسلط بود و از حسن خط و مقدمات زبان عربی و آگاهی های تاریخی بهره مند بود.

 

مادرش مرحوم (رباب غفار دخت) سواد خواندن و نوشتن داشت و درخانه داری و تنظیم امور اقتصادی خانواده زنی لیاقتمند و با شخصیت به شما میرفت و درباره تحصیلات فرزندان هم، پی گیری و علاقه مندی کامل از خود نشان میداد. عبدالعلی ادیب برومند در سن شش سالگی نزد معلم سرخانه که (ملاقنبر) نام داشت و مکتب دار بود، خواندن و نوشتن را آغاز کرد و پس از دو سال به اصفهان آمد و نخست دو، سه ماه در مدرسه(قدسیه) درس خواند و سپس در مدرسه (فرهنگ) به مدیریت روانشاد(مجید میراحمدی) از پیشگامان آموزش و پرورش اصفهان از کلاس سوم ابتدائی تا سوم متوسطه به تحصیل پرداخت.

 

احساسات میهن پرستانه و دلبستگی به استقلال و آزادی ایران در شرایط آن زمان وی را به سرودن اشعار میهنی و نگارش مقالاتی که بیانگر نظرات استقلال خواهانه و اصلاح طلبانه بود سوق میداد، مقالات و سروده هایی که در روزنامه ها و مجلاتی چون اخگر، عرفان، گلهای رنگا رنگ، نوبهار و … به چاپ میرسید و به تدریج او را به عرصه سیاست کشاند.

ادامه زندگینامه استاد ادیب برومند

استاد در نشریات و سایت های دیگر

گفتاری پیرامون شعر پژمان بختیاری

    به قلم استاد ادیب برومند و شعر استاد در وصف قوم بختیاری… (به مناسبت درگذشت عبدالعلی ادیب برومند، چهره برجسته ادبی و سیاسی معاصر و از اعضای جبهه ملی)       عبدالعلی ادیب برومند شاعر دفترهای شعر نامه های وطن، روزگار دژم، پیام آزادی، حاصل هستی، گلهای موسمی و راز پرواز است. تصحیح دیوان حافظ، تصحیح و بازنویسی داستان های رستم و اسفندیار، سیاوش و سودابه، به پیشگاه فردوسی، هنر قلمدان و تراز سخن از دیگر آثار اوست. ادیب برومند متولد سال ۱۳۰۳ در شهر گز برخوار اصفهان بود و در ۲۳ اسفند۹۵ درگذشت.    …در مهر ماه سال ۱۳۸۲ به پیشنهاد انجمن ادبی پژمان بختیاری دشتک و به همت اداره کل فرهنگ و ارشاد اسلامی استان چهارمحال بختیاری «کنگره بزرگداشت پژمان بختیاری شاعر بزرگ معاصر» در شهرکرد برگزار گردید. در این همایش اساتید صاحب نام شعر و ادب از سراسر کشور مقالات و سخنرانی های خود را ارائه دادند.   ازجمله این اساتید زنده یاد ادیب برومند بود که در مقاله ای تحت عنوان «گفتاری پیرامون شعر پژمان بختیاری» به زیبایی و استادی تمام، ویژگی های شعر پژمان بختیاری را بیان کرده است. این مقاله در فصلنامه فرهنگ بام ایران(سال ۱۳۸۳) و در کتاب استاد برومند به نام «فراز سخن» (سال ۱۳۹۳) و گزیده ای از آن نیز در کتاب «زندگی و اشعار پژمان بختیاری» (منتشره سال ۱۳۹۴) آمده است. سخنرانی ادیب برومند در کنگره بزرگداشت پژمان بختیاری ـ شهرکرد ۱۳۸۲ گفتاری پیرامون شعر پژمان بختیاری  ادیب برومند   زبان شعر امروز وامدار دوران نوزایی سبکی‌ست که در میانه‌های قرن دوازدهم در انجمن ادبی مشتاق اصفهانی پی‌ریزی شد و طومار سبک هندی را در اندک زمانی درنوردید.  این سبک عبارت بود از بازگشت به شیوه گفتار استادان بزرگی که معیار شیوایی و رسایی را از عهد «فردوسی و عنصری» به بعد به دست داده و آثار فاخر و دلپسندی به یادگار نهاده بودند. از وقتی که در اواسط دوران صفوی «سبک اصفهانی» که در جای خود زیبا و دل‌انگیز و دارای مضمون‌های حکیمانه و دلنشین بود و در نتیجه سیر و سفر شاعران و مراوده با هندوستان به غلظت و باریک‌اندیشی‌های مرتاضانه گرایید و به «هندی» مبدل شد. زبان فصیح و بلیغ شعر فارسی که پس افکند سده‌ها کار و ممارست و آزمایش و تمرین استادان گذشته بود جای خود را به زبانی ناشیوا و غلیظ و مبهم و عاری از دستور زبان شعر داد و پهنه صاف و هموار آن را به سنگلاخی دست و پاگیر جابه‌جا…

مطالعه ادامه

بهار

بهار خامه زنگارگون به كار آورد

 هزار نقش دلارا به سبزه ‏زار آورد
 

به خير مقدم نوروز بوستان آراى

 هزار نكته خاطرنشين هزار آورد
 

سزد كه رخت به صحرا كشيم و راغ اكنون

 كه لاله خيمه به دامان كوهسار آورد
 

نشاط و رقص، عجب نيست بيدمجنون را

 كه در چمن بت ليلا صفت، بهار آورد
 

درخت بين كه به عشرت سراى نوروزى

 چه مايه زيور دلكش به شاخسار آورد
 

بهار، قلب دل افسردگان صفا بخشيد

 كه صف كشيده رياحين به جويبار آورد
 

بهار، قافله سالارِ كاروان صفاست

 زبس گل و سمن و سبزه باربار آورد
 

كنون بود به چمن دايه طبيعت شاد

 زلعبتان سَهى قامتى كه بار آورد
 

كنون كه سبزه گرفته است سرو را به ميان

 خوش آن‏كه سرو قدى ساده در كنار آورد
 

ز شاخ بيد، صبا چنگ برگرفت و هزار

 نواى خرّمى از شاخه چنار آورد
  

***
 

چنانكه بس اثر آورد صُنعِ كلكِ بهار

 چه نقش‏ها اثر خامه «بهار» آورد
 

نگر كه طبع «بهار» از فُيوضِ[۱] چشمه فضل

 هزار گلشن عارى ز خسّ و خار آورد
 

بهارِ باغ خزان گردد و نپايد ليك

«بهار» ماست كه گلزار پايدار آورد

 

رواست گر مَلِك شاعران بود نام‏ش

كه بس به مُلك سخن، طرفه شاهكار آورد

 

«مَلك» چو منبع فضل است و شهريار سخن

زبحر طبع، بسى دُرِّ شاهوار آورد

 

مهين اديب سخن سنج و اوستادِ ادب

بود «بهار» كه قول‏ش بتن قرار آورد

 

همان كه رَشحه آثار طبع فياض‏ش

به روح و تن، اثر راحِ[۲] خوشگوار آورد

 

براسب ‏طبع‏ چو خوش ‏برنشست و راند

به‏ دشت فلك درود برين زُبده شهسوار آورد

 

به فّنِ شعر سرايى هنرنمايى كرد

به علم سبك‏شناسى، بس ابتكار آورد

 

درود باد بر آن شاعر سخن پرداز

كز آتشين قلم اشعار آبدار آورد

 

به حفظ جانب شيرين زبان نغز درى

به شور و شوق و شعف عزم پافشار آورد

 

به گاهِ حمله رويين تنان رنج و محن

زگفته‏ هاى متين، آهنين حصار آورد

 

ز نثر، نفخه[۳] راحت به روح و تن بخشيد

زنظم، رعشه شادى به پود و تار آورد

 

به نام نامى و فرخنده «بهار»، «اديب»

يكى قصيده پرمغزِ استوار آورد
 

[۱]. قيوض: جمع فيض، بهره ‏ها
[۲]. راح: شراب
[۳]. نفخه: دَم

 

حقوق بشر

اين قصيده در سال ۱۳۴۷ بمناسبت بيستمين سال صدور اعلاميه حقوق بشر توسط شاعر ملي ايران استاد اديب برومند سروده شده و در برخي روزنامه ها و مجلات منتشر شده است.

سازمان ملل امروز بسي مفتخر ست
که نماينده ي اعلام حقوق بشر ست
اينچنين مجمع فرمند ، بود سالي بيست
که به اعلام حقوق بشري مفتخر ست
کرد تدوين اصولي که به ديوان قضا
عدل را قاعده بر پايه ي آن مستقر ست
قدر والاي بشر گردد از آنروز پديد
کز حقوق بشري ، خرد و کلان بهره ورست
باشد از جمله حقوق بشر : آزادي فرد
که مر او را بسوي فر و شرف راهبرست
در جهان موهبتي بهتر از آزادي نيست
که ازو گلشن  هستي ، همه پر برگ و برست
بعد از آن حق تساوي به بر قانون را
از حقوق بشري دان ، که بسي معتبرست
شد مساوات ، مقرر به تکاليف و حقوق
بهر انسان ، که به اوصاف نکو مشتهرست
حق آزادي ،و محفوظی از آزار و عذاب
از حقوقی است که شمشير ستم را سپر ست
حق آزادي ، در ذکر حقايق ، حقيست
که بدان راز سرافرازي هر قوم ، درست
حق آزادي گفتار بود ز آن بشر
که گر اينش نبود ، از همه جا بي خبرست
حق ملکيت و دارندگي مال و منال
باشد ارزاني آنکس که ورا سيم و زرست
هست از آنجمله ، يکي هم بجهان حق دفاع
که بديوان عدالت همه گه ، جلوه گرست
حق آزادی مذهب بود از جمله حقوق
که گر این نیست مقرّر بشر اندر خطر است
بردگي در خور حيثيت انساني نيست
کاين سيه گون روشي ، از پس عهد حجرست
رنگ سيما نبود برتري افزاي کسان
کامتيازات نژادي همه بي پا و پرست
حق راحت طلبي ، از پس يک سلسله کار
بس گرانقدر و گرامي ، چو حقوق دگرست
هيچکس را نتوان داشت به تبعيد و به بند
از ره خود سري و زور ، که نا مغتفرست
آدمي را ز پي کوچ و اقامت حقيست
که بسي محترم اندر سفر و در حضرست
متهم را نتوان همچو بزهکار شمرد
تا نه محکوم بود ، تهمت او بي اثرست
هر کسي را بود اين حق که به آزادي تام
بهر تحصيل فنون در پي کسب هنرست
هر کسي راست ز امنيت جمعي ، حقی
که بدان خاطرش آسوده ز بيم خطرست
هست در باب سياست همه را حق  ورود
وان مع الواسطه يا خود به خود ، اندر شمر است
انتخابات دهد حق دخالت به عموم
که وکيل ارنه ز خلق است ز هر بد ، بترست
اين ز اعلام « حقوق بشري » مختصريست
که سزاوار ستايش ، بر اهل نظرست
گر نباشد به جهان محترم اين جمله حقوق
سعي انسان ، ز پي صلح و سعادت هدرست
در امان باد حقوق بشر از شر و فساد
تا به آفاق ، « اديبا » سخن از خير و شر ست

بد حادثه

نيست كس را سر شورى و نشاط و طربى

كه ز هر گوشه بلند است نواى تعبى

تابِ گفتن نبود تا سخن آيد به زبان

ماهيانيم كه در تابه به تابيم و تبى

ساعت امروز مگر زمزمه پرداز غم است

كه رسانده است به هر ثانيه جانى به لبى

عصبى حالت و بى‏ برگ و نوا مرد و زن ‏اند

كه نه بر تن قصبى[۱] ماند و نه بر جا عصبى

در كف ظلم به جان نيست كسى را ز نهار

تا رساند ز بدِ حادثه روزى به شبى

جمله ظالم صفتان داعى انصاف شدند

«احمد»ى كو؟ كه به هر جاست يكى «بولهب»ى

اى خداوندِ سبب ساز در اين ورطه غم

مگر از بهر دل ما تو بسازى سببى

چه كنى ياد هنرمند و اديبى كامروز

نه نشان از هنرى هست و نه نام از ادبى

 

[۱]. قصب: پيراهن

 

نثر

آثار و تألیفات

آخرین مصاحبه ها با نشریات