skip to Main Content
  • شعر

تاريخ خبر: پنج‌شنبه ۱۶ امرداد ۱۳۹۳- ۱۰ شوال ۱۴۳۵ـ ۷ آگوست ۲۰۱۴ـ شماره ۲۵۹۳۸

تأملي در مجموعه شعر «حاصل هستي» از استاد اديب برومند

مضامين شعري در جاذبة آهنگ
دكتر عباس كي‌منش – استاد زبان و اديبات فارسي دانشگاه تهران
20-13-29

اديب از شعرايي است كه بايد او را تبلور فرهنگ اسلامي و ايراني در عصر حاضر دانست. سخنسرايي است معني‌آفرين، مضمون‌ياب، نكته‌سنج و سخن‌شناس، بيانگر ناهنجاري‌ها و اوضاع آشفته و پريشان ايران از شهريور سال ۱۳۲۰ تا ۱۳۵۷ شمسي.

ملّت ايران كه در چرخة جنگ دوم جهاني طعم مهلك‌ترين و تلخ‌ترين آسيب‌ها را چشيده و فجيع‌ترين كشتارها و سخت‌ترين دربه‌دري‌ها را ديده و از هر لحاظ دستخوش دسيسه‌هاي سياست مآبانة انگليس، آمريكا، روس و فرانسه گرديده بود. با توسّل به حديث «حُبّ الوَطن مِنَ الايمان» (فروزانفر، ۴۷) بر آن شد كه ايران را از شرّ بيگانگان رهايي بخشد. در اين دوره نه سيّد اشرف‌الدين حسيني رشتي معروف به نسيم شمال (درگذشتة ۱۳۱۳ش) در ميان بود و نه عارف قزويني (درگذشتة ۱۳۱۲ش)، و نه ميرزادة عشقي (مقتول ۱۳۰۳ش) كه استاد اديب برومند را نيز در مقدّمة ديوان وي سخني است درخور ملاحظه و نه فرّخي يزدي كه دهانش را دوختند و سرانجام در سال ۱۳۱۸ با آمپول هوا جانش را گرفتند و يا به روايتي ديگر در دخمه‌اي به قتلش رسانيدند.

در اين ميان چند شاعر جوان ميهن‌دوست با سري پُر شور و دلي آكنده از مهر ميهن در مقابل بيگانگان و دست‌نشاندگان ايراني آنان قد برافراشتند و به مقابله برخاستند كه از جملة آنان است استاد عبدالعلي اديب برومند كه به نظر مي‌آيد از آن طايفه تنها تني چند بيشتر در ميان ما زندگي نمي‌كنند.

اين شاعر جوان كه در ظلّ حمايت شاعراني چون ملك‌الشعراي بهار به راه گذشتگان ادامه مي‌داد يكي از بزرگ‌ترين شاعران برجستة معاصر است. اديب سرسپردگي خود را به ملك‌الشعراء بهار در قصيده‌اي با عنوان «بهار» در بحر مجتث مثمّن اصلم مسبغ (مفاعلن فعلاتن مفاعلن فع لان) بدين مطلع بيان كرده است:

بهار خامة زنگارگون به كار آورد

هزار نقش دلارا، به سبزه زار آورد

(حاصل هستي، ۲۵۸)

وي شاعري است دقيق و در گزينش الفاظ ممتاز و در اصابت نظر پيشتاز و حافظ شعر كلاسيك ادب فارسي به همان شيوة قدما، با افتراق‌هايي در مضامين، اما سبكي دارد مختص به خود. نه پيشينيان را انكار كرده و نه معاصران و آيندگان را ناديده انگاشته، راهي را كه در سرايش شعر برگزيده نشانة قوّت طبع وي است در فنون شاعري. به ويژه در پرداختن چكامه‌هاي انتقادي طبعي دارد روان و انديشه‌اي دارد بلند و احساسي دور پرواز معني برانگيز.

اديب نه تنها در رموز شاعري استادي است قوي‌مايه بلكه در فنون نويسندگي و تصحيح انتقادي متون كهن انديشمندي است دقيق‌النظر. تنظيم و تحقيق خلاصة‌ الاشعار و زبدة الافكار ميرتقي‌الدين كاشاني (بخش اصفهان و كاشان در دو مجلّد) كه از شرف مرتّب كردة او مايه مي‌گيرد نمونه‌اي است از انديشة صائب و طبع ثاقب او.

چكامه‌ها و چامه‌ها و مثنويات و تركيب‌بندها و دوبيتي‌هاي پيوسته و مخمس‌هاي وي در نهايت رواني و در كمال لطافت است و جودت عبارت و معاني دلپذير و خيالات دقيق شاعرانة وي انگيختة ذهن وقّاد و انديشة نقاد اوست.

نگارنده در اين مقاله بر آن است كه چند محور از محورهاي مضامين «حاصل هستي» سرايش اين سخنور فحل روزگار را با توضيحي در جاذبة آهنگ و موسيقي آن در پژوهشگاه بحث و نظر در مطالعه آورد و جايگاه خدمات اين اديب تواناي سخندانِ سخن‌شناسِ سنجيده‌گو را در شعر امروز به بحث كشد كه از جملة آن محورها عبارت‌اند:

۱) مضامين تاريخي: تاريخ علمي است كه گذشته را زنده مي‌كند و حوادث ايّام را به هم مي‌پيوندد و مسير عمومي تطوّر و تحوّل و فراز و فرود زندگي بشري را مي‌نماياند با اسلوبي جالب و دلپسند و مورّخ با آوردن مثال‌ها و بيان نمونه‌هايي از فداكاري و از خودگذشتگي و شجاعت و دليري مردان خدمتگزار و ميهن‌دوست، به جوانان و مردان آيندة مملكت، درس وطن‌خواهي و نوع‌دوستي و صفات جوانمردي و نيكوكاري مي‌آموزد (ترجاني‌زاده، احمد، مقدمة تاريخ ادبيات عرب، ۹)

علامه شبلي نعماني مي‌نويسد، يكي از اقسام شعر واقعه‌نگاري است، يعني شاعر صورت واقعات خارجي را ترسيم مي‌سازد، ليكن نه از اين نظر كه آنها ذاتاً چيستند، بلكه از اين حيث كه چه اثري در احساسات بشري توانند داشت… سخن آنكه شاعر صورت خط و خال سادة آن اشياء را ترسيم نمي‌كند بلكه براي حُسن اثر آنها را با قوّة تخيل رنگ‌آميزي مي‌نمايد (شبلي نعماني، ج۴، ۶) اما سخنوري كه وقايع را به نظم درمي‌آورد به جهت تأثيري است كه شعر در احساس و عواطف بشري دارد. داستان رودكي با امير ساماني در چهار مقالة نظامي عروضي بيانگر اهميت موضوع تواند بود.

آنچه را كه اديب در بخش اول كتاب حاصل هستي به نظم كشيده موضوعي است در اين حوزه ـ تاريخ ايران ـ در آذربايجان بعد از جنگ جهاني دوم، از جملة اين واقع تاريخي، موضوعي است با عنوان «كشور بي‌سرپرست» كه در دي‌ماه ۱۳۲۴ هنگامي كه دموكرات‌نمايان به رهبري پيشه‌وري و غلام يحيي با حمايت روس‌ها حكومت محلّي تشكيل داده بودند. اين چكامه در بحر مضارع مثمّن اخرب مكفوف مقصور (مفعولٌ فاعلاتٌ مفاعيلٌ فاعلات) بدين مطلع به نظم درآمده است:

اين سرزمين كه خانة اجدادي من است

وا حسرتا كه مكمن غولان رهزن است

(حاصل هستي، ۳۳)

اديب در اين قصيده خواسته است كه ايرانِ آن روز را كه رو به فقر و ضعف و خرابي رفته و گلشن آن رنگ گلخن گرفته و ناموس آن پايمال جور و ستم و دستخوش كينة دشمنان شده بود نشان دهد، تا اين چكامه بتواند تاريخ‌نويسان را مأخذي باشد دقيق و صريح و دست‌مايه‌اي باشد رنگين و ذوق‌آفرين پژوهشگران را. اينك ابياتي از اين قصده را براي نشان دادنِ اوضاع پريشان اقتصادي، اجتماعي و… آن روز ايران آورده تا گرفتاري‌هاي ملت ايران در ترازوي تحقيق سنجيده آيد:

ايران ما گلشن عيش و نشاط بود

اكنون ز فقر و ضعف و خرابي چو گلخن است

واحسرتا كه كشور بي‌سرپرست ما

پامال جور و دستخوش كين دشمن است

از تيره روزگاري اين ملّت ضعيف

بنگر كه چشم دشمن بدخواه، روشن است

بنگر كه از سحاب غم و فقر و انزجار

سيل فنا، روانه به هر كوي و برزن است

وندر درون كلبة تاريك، چشم ما

در انتظار تابش نوري ز روزن است

اينجا سراي «كورش» و «جمشيد» و «كيقباد»

اينجا مكان «خسرو» و «شاپور» و «بهمن» است

اينجا مقام پيلتناني بسانِ «گيو»

اينجا كنام شيردلاني چو «بيژن» است

اكنون ز سر به زيريِ اولاد ناخلف

اين مام پير، طوق عذابش به گردن است

كو «رستم» آنكه گر ز لحد سر بر آورد

در جان خصم، ز آتش كين شعله افكن است

هنگامي كه زمزمه‌هاي تجزيه‌طلبانه پيشه‌وري در زير چتر حمايت شوروي به شورش برضدّ تماميّت ارضي ايران انجاميده بود، «چكامة آذربايجان» را سرود و در چند مجله و روزنامه انتشار داد و افزون بر آن اوراق چاپي آن را براي سفارتخانه‌هاي كشورهاي مختلف ارسال داشت. برروي اين چكامه موسيقي‌دانان آهنگ حزن‌انگيز ساخته كه نه تنها در مدارس آذربايجان، بلكه در دبستان‌ها و دبيرستان‌هاي شهرهاي ديگر دانش‌آموزان به صف ايستاده آن شعر غمگنانه را به آهنگ معني‌دار مي‌خواندند. اين چكامه در بحر متقارب مثمّن سالم (فعولن چهار بار) به مطلع زير به نظم كشيده شده است:

تو اي «آذرآبادگان» جاوداني

ز كيد ستم پيشگان در اماني

اديب در اين قصيدة اهميّت و اعتبار آذربايجان را با زباني ساده و با كلماتي استوار و محكم ستوده و آن سرزمين را كه گروهي از دانشمندان بزرگ جهان مهد زرتشت دانسته‌اند، چنين مي‌ستايد:

حوادث حبابي است ناچيز وفاني

تو باقي چو رود «ارس» جاوداني

تو اي آذر آبادگاني، در ايران

همانا كه محبوب پير و جواني

تو همواره در دفع اعداي كشور

سلاح آخته، شير دل پهلواني

گرامي شمارند ايرانيانت

كه سرماية فخر اين دودماني

گه امن و آرام، سيمين‌عذاري

گه جنگ و پيكار، خونين‌سناني

تويي مهد «زرتشت» فرخنده‌آيين

كه بي‌شك نظر كرده از آسماني

به دشت تعب، رُسته در خارزاري

به بزم طرب، خفته بر پرنياني

به برزيگري، چربدست آبياري

به سوادگري، پخته بازارگاني

به زور و شجاعت چو شير عريني

به سهم و صلابت چو پيل دماني

به بزم صفا، نامور نكته‌سنجي

به دشت وغا، آهنين قهرماني

ز ابيات «فردوسي» آگنده گوشي

به اشعار «سعدي»، گشوده دهاني

به باغ وطن، نغمه‌ها داده‌اي سر

كه مرغ خوش‌الحان اين بوستاني

مبر نام ايران، ز ياد اي برادر

كه «حبّ الوطن» را مهين ترجماني

(صص ۲۸ و۲۹)

در اواخر آذرماه ۱۳۲۴ اگرچه شهر تبريز به دست فرقة دموكرات افتاد ولي پادگان اروميه به فرماندهي سرتيپ «زنگنه» افسر ميهن‌دوست به سختي پاي فشرده، ايستادگي كرد و ايلات و عشاير و وطن‌خواهان كشور آمادگي خود را براي سركوبي شورشيان اعلام مي‌كردند؛ اديب چكامة «پيام به دلاوران ايران» را در بحر هزج مسدّس مقصور (مفاعيلن مفاعيلن مفاعيل) به نظم كشيده گويد:

پيام من به گردان سلحشور

همان فرزانه فرزندان مغرور

همان رويين‌تنان آهنين چنگ

كه از سيمايشان تابد همي نور

همان شيرين‌زباناني كه دارند

دلي جوشنده و مغزي پر از شور

در اين دوران كه باشد مام ميهن

به زندان محن مغلول و محصور

در اين دوران كه مردان وطن‌خواه

ز اندوه وطن گشتند رنجور

در اين دوران كه فرياد و فغان خاست

ز دست ماجراجويان مزدور

ببايد بهر جانبازي مدد خواست

ز يُمن رحمت دادار و وَخشور

***

بلي، ما آن جوانان دليريم

كه پاس اين وطن ما راست دستور

چه غم باشد شهيدان را كه گردند

به فردوس برين همخوابة حور

به رزم اندر، بسي خوشتر چكاچاك

كه در بزم اندرون، آهنگ طنبور

در اين هنگامه طرف دشت پيكار

به از بزم نشاط و محفل سور

كه گاه قهر و كين بايد شدن مست

ز خون دشمنان، ني ز آب انگور

به گوش شهسواران خوشتر آيد

خروش طبل و كوس از نغمة شور

«سرود ملّي» ايران به ناورد

دمد در قالب ما نفخة صور

كه ما را خون به جوش آيد چو در دشت

خروش از دل برآرد طبل و شيپور

به شور آييم آن سان كز پي خصم

بپيماييم صدها تلّ و ماهور

هجوم آريم بر دشمن چنان سخت

كه آرد نرّه شيري حمله بر گور

چنان بر قلب دشمن چنگ يازيم

كه شهبازي فشادر ناي عصفور

بدان سان كز غضب «رستم» برآورد

دمار از دودمان «زادة تور»

همان‌گونه كه در آغاز مبحث تاريخي حاصل هستي گفته آمد، بخش اول كتاب يك دوره تاريخ ايران است از ۱۳۲۰ تا حدود سال ۱۳۵۷ شمسي كه نگارنده لزوم مطالعة آن را براي دانشجويان تاريخ ضرور مي‌بيند. اديب اوضاع پريشان ايران را كه نتيجة فتنه‌گري‌هاي بيگانگان بود، با ابياتي خواندني كه همه سرگذشت ايران و ملت ايران و دين مبين اسلام است، در قالب شعر بيان كرده است. آزاد شدن آذربايجان از ننگ فرقه دموكرات كه با حمايت شوروي انديشة تجزية اين استان را در سر داشتند، مسألة حياتي مهمي براي ملت ايران بود. هنگامي كه در آذرماه سال ۱۳۲۵ ارتش براي آزاد كردن آذربايجان به آن سوي لشكر كشيد، در حالي كه موانع خارجي از طريق سياست احمد قوام و اعتراض سازمان ملل متحد و برخي كشورهاي غربي، از ميان برخاسته بود، مردم غيرتمند آذربايجان هم بر ضد پيشه‌وري قيام كردند كه اديب قصيدة «نجات آذربايجان» را كه ترجماني از احساسات ملي ايرانيان است، در بحر رمل مثمن مقصور (فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلان) به مطلع زير به نظم درآورده و در روزنامه‌ها و نشريه‌هاي آن زمان چاپ كرده به سفارتخانه‌هاي كشورهاي مختلف گسيل داشته است:

ساقيا لبريز كن اكنون كه ماه آذر است

ساغري ز آن آبِ آذرگون كه بس جان‌پرور است

(ص۲۸)

چكامه‌اي را كه استاد آن را به مناسبت تجاوز كشور افغانستان به رودخانة هيرمند و تغيير مسير آن به سوي سرزمين‌هاي افغانستان و در تنگناي بي‌آبي قرار دادن مردم سيستان و بلوچستان ايران با عنوان «نواي هيرمند» ساخته، در روزنامه‌هاي آن زمان به چاپ رسيده است.

اين چكامه در بحر هزج مسدّس اخرب مقبوض سالم عروض (مفعولُ مفاعلن مفاعيلن) بدين ابيات به نظم كشيده شده است.

من آن شط «هيرمند» گريانم

كافسرده دل از ملال ايرانم

ايران وطن من است و من او را

شرمندة مهر و لطف و احسانم

خلوتگه عيش «زال» و «رودابه»

عشرتگه ناز «پوردستانم»

«كارون» و «هراز» و «كرخه» و «گرگان»

بودند و بوند جمله اِخوانم!

با «رود ارس» كه باشدم خواهر

بنگر كه چه محكم است پيمانم

جولانگه زورق «فرامرزم»

عشرتگه زادة «نريمانم»!

نورافكن بزمگاه آبادي

يا چشم و چراغ «زابلستانم»

گه دورنماي فرّ و زيبايي

گه جلوه فزاي بزم عمرانم

گه همسفر سكوت و آرامش

گه پي سپر خروش و طغيانم

گاهي چو غزالِ نرم رفتار

گاهي چو پلنگ تيز دندانم

تعديل كُنِ هواي تابنده

سيراب كنِ زمين عطشانم

(صص ۵۰-۵۱)

در اين قصيده برادري در جوانسالي با خشونت به كشور برادر خود مي‌تازد، وليكن از اين بابت اظهار شرمندگي و پشيماني دارد.

همان‌گونه كه خوانندة گرامي صاحب‌نظر ملاحظه مي‌فرمايند مضامين قصيده، تازه و دلپذير و نشاط‌آور است و اين همان است كه فرخي سيستاني بدان مژدة ذوق‌انگيزه داده، گويد:

فسانه گشت و كهن شد حديث اسكندر

سخن نوآر كه نو را حلاوتي است دگر

(فرخي، ۶۶)

و جلال‌الدين محمد مولوي در بحر رجز مثمن مطوّي مخبون (مفتعلن مفاعلن مفتعلن مفاعلن) مي‌فرمايد:

هين سخن تازه بگو، تا دو جهان تازه شود

وا رهد از حد جهان بي حد و اندازه شود

(مولوي، ديوان كبير، ۱۱۴)

بحر و وزن و قافيه‌اي را كه اديب براي گلاية دوستانه برادران افغان انتخاب كرده، همان بحر و وزن و قافيه‌اي است كه مسعود سعد لاهوري در ناله از تيره‌بختي خود برگزيده گويد:

از كردة خويشتن پشيمانم

جز توبه ره دگر نمي‌دانم

كارم همه بخت بد بپيچاند

در كام زبان همي چه پيچانم

اين چرخ به كام من نمي‌گردد

برخيره سخن همي چه گردانم

گه خستة آفت لهاوورم

گه بستة تهمت خراسانم

تا زاده‌ام اي شگفت محبوسم

تا مرگ مگر كه وقف زندانم…

بر مغز من اي سپهر هر ساعت

چندين چه زني كه من نه سندانم

(مسعود سعد، ۳۵۱)

اين وزن مناسب است براي اظهار شرمندگي از عملي كه كسي مرتكب شده است و استاد اين وزن را بسيار مناسب اختيار فرموده‌اند و چكامة مورد بحث كه در استقبال از قصيده معروف مسعود سعد به نظم آمده، يكي از زيباترين و دلنشين‌ترين قصايد ادب فارسي در روزگار ما به حساب تواند آمد. مضامين همه تازه و دلفريب و الفاظ خوش‌تراش و آهنگين با تلفيقي ماهرانه جالب نظر است.

۲) مضامين مفاخره‌آميز:

مفاخره كه در ميان شعراي عرب و فارسي زبان سنتي شايع و شيوه‌اي متداول است. در ميان شعراي متصوف به نوعي خاص تجلي كرده است اما در ميان شعراي غيرصوفي، شاعر در شعر فخريه به مراتب سخنداني و كمالات و علو طبع و شرف حسب و نسب خود به مباهات برمي‌خيزد.

اديب در انتقاد از «هانري والاس» سناتور و نامزد رياست جمهوري آمريكا در خردادماه سال ۱۳۲۷ كه در مجلس سناي آن كشور نسبت به تماميت ارضي ايران اظهارات غرض‌آلودي بيان كرده و گفته بود به منظور پيشگيري از برخورد قطب شرق و غرب، بايد ايران از سوي شمال و جنوب به دو منطقه نفوذ تقسيم شود، بدين مناسبت قصيده‌اي به مطلع زير در بحر رمل مثمن محذوف( فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن) سروده و به چاپ رسانيده و آن را براي سفارتخانه‌هاي كشورهاي مختلف و محافل فرهنگي و سياسي گسيل داشته است.

آدمي گرباز جويدز آدميّت ياوري

آسماني خصلت آيد چون ملايك يا پري

(حاصل هستي،۵۲)

آنگاه شاعر به مفاخره درباره ايران پرداخته گويد:

باستاني كشوري آزاد كرد ديرينه عهد

مهترآن سودمند بر خاكش جبين كهتري

سرزميني كز وجود مجلس افروزان علم

بوده مشعلدار دانش در قرون بربري

كشوري كز سطوتش لرزيد پشت روم و چين

همچنان كز صولت شاهين، دل كبك دري

(حاصل هستي، ۵۳)

سپس فراز و فرودي را كه ايران در حيات سياسي، اجتماعي و… خود از آن عبور كرده، لباس مفاخره پوشانيده گويد:

كشوري كاندر گذشت تير و مرداد زمان

بس حوادث ديده چون پيشامد شهريوري

كه اشارت است به اشغال ايران به وسيله متفقين( انگليس، شوروي و آمريكا) در شهريورماه ۱۳۲۰ خورشيدي

موضوع مفاخره را كه اديب در قصايد بدان پرداخته در شعر عرب دوره جاهليت سابقه‌اي ريشه‌دار داشته است و شعراي زبان فارسي نيز بدان التفات كرده‌اند، مثلاً مفاخره به اجداد و نياكان كه شيخ شعر فارسي ـ سعدي ـ در بحر مجتث مثمن مخبون اصلم مسبغ( مفاعلن فعلاتن مفاعلن فع لان) بدان عنايت فرموده:

همه قبيله من عالمان دين بودند

مرا معلم عشق تو شاعري آموخت

(سعدي، ۵۱)

يا مفاخرة شخصي كه شاعر علو طبع و عزّت نفس خود را در آن ملحوظ نظر مي‌دارد؛ مانند اين مضمون در ديوان لسان الغيب شيراز در بحر رمل مثمن محذوف(فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن) آنجا كه مي‌فرمايد:

گرچه گردآلود فقرم، شرم باد از همتّم

گر به آب چشمه خورشيد دامن تركنم

(حافظ، ۴۷۰)

اديب در قصيده‌اي كه در بحر متقارب مثمن سالم(فعولن چهاربار) به نظم كشيده در مقام مفاخره گويد:

اگر چند رستم نژادم به گوهر

دل آگنده از مهر«شير خدايم»

(حاصل هستي، ۶۰)

كه شاعر به مضون شعر رنگ حماسي ـ عرفاني داده است. اين بيت يادآور اين مضمون عارفانه از جلال‌الدين محمد بلخي است، در بحر مضارع مثمن اخرب مكفوف مقصور(مفعول فاعلات مفاعيل فاعلات) آنجا كه مي‌فرمايد:

زين همرهان سست عناصر دلم گرفت

شير خدا و رستم دستانم آرزوست

(ديوان كبير، ۲۵۵)

اين طرز مفاخره در ادب فارسي و عربي از سابقه‌اي ديرپاي برخوردار است.از جمله مفاخرات زيباي دلنشين و پر مضمون قصيده‌اي است از جمال‌الدين عبدالرزاق اصفهاني اديب با عنوان «پيغام به خاقاني شرواني» در بحر منسرح مثمن مطوي مكشوف(مفتعلن فاعلن مفتعلن فاعلن) كه در مقام مفاخره به شاعران هموطن خود ‌گويد:

هنوز گويندگان هستند اندر عراق

كه قوه ناطقه مدد از ايشان برد

يكي از ايشان منم كه چون كنم راي نظم

سجده بر طبع من روان حسان برد

منم كه تا جاي من خاك سپاهان بود

خرد پي توتيا خاك سپاهان برد

چو گيرم اندر بنان كلك پي شاعري

عطارد از شرم من سر به گريبان برد

(جمال الدين، ۸۶)

بر روي هم مفاخره يكي از مهم‌ترين انواع شعر است كه از كهن‌ترين ايام در ميان شعرا مرسوم بوده و يكي از ابواب مهم شعر عربي و فارسي را شكل داده است؛ زيرا طوايف مختلف اعراب در ايجاد روح يگانگي و برابري به افتخارات قومي و تعصبات قبيله‌اي بسيار پاي‌بند بوده و همين‌گونه بوده‌اند شعراي ايراني كه پاي‌بندي به مفاخر گذشته را مايه تحكيم استقلال ايران مي‌دانستند.

۳) ذوبحرين:

يكي ديگر از محورهاي شعر اديب كه جاذب نظر نگارنده است، موضوعي است با عنوان «ذوبحرين» در شعر فارسي كه به عنوان هنر شاعري بحثي دارد دراز دامن كه در اشعار اديب ازجايگاه خاصي برخوردار است. اشعار ذو بحرين اشعاري است كه بتوان آنها را بر دو بحر و دو وزن و در برخي موارد به چند وزن خواند. اين امكان از آنجا ناشي مي‌شود كه كلمات شعر داراي ظرفيت اعمال اختيارات شاعري باشد( شميسا،۶۸)، مانند مصراع اول در «سوگنامه ايران مردان» كه وزن اصلي آن در بحر رمل مسدس مقصور (فاعلاتن فاعلاتن فاعلان) است و وزن دوم آن در بحر سريع مسدس مطوي موقوف يا مكشوف(مفتعلن مفتعلن فاعلان/ فاعلن) اينك مطلع آن سوگنامه كه بايد در وزن اصلي تقطيع شود نقل مي‌شود:

يك شب از شب‌هاي سرد روزگار

قصه انگيز و دراز آهنگ و تار

و اما مصراع مورد نظر از همان سوگنامه بر دو وزن افاده هنر شاعري تواند كرد:

اي دريغ از دولت «سامانيان»

گشته وارون، بعد چندان اعتبار

و مصراع سوم در دوبيت زير كه دلنوازي خواننده سخن‌شناس را بر عهده تواند گرفت:

آه از آن سوء المزاج و آن جنون

گشته دامنگير «نادر» همچو خار

و آنچه شد انگيزه قتلش كه بود

بهر ايران وقعه‌اي محنت گمار

(حاصل هستي، ۷۴)

و همين گونه است مصراع‌«لعنت جاويد بر آن خائنان» كه دو وزن را افاده معني مي‌كند، آنجا كه مي‌گويد:

رحمت حق بر جوانمردان وي

توشه اندوزان عزّ و افتخار

لعنت جاويد بر آن خائنان

كز ميان بردند مردان كبار

( حاصل هستي، ۷۵)

و غزل « نبرد زندگي» كه وزن اصلي آن در بحر رمل مسدس محذوف( فاعلاتن فاعلاتن فاعلن) و وزن دوم مصراع دوم بيت ششم كه علاوه بر وزن اصلي، وزن ديگر آن بحر سريع مسدس مطوي مكشوف( مفتعلن مفتعلن فاعلن) را مي‌پذيرد بدين مطلع جلوه‌گري مي‌كند.

زندگي را دوست بايد داشتن

بذر ناز و نوش در دل كاشتن…

با شهامت در مصاف زندگي رايت فتح و ظفر افراشتن

(حاصل هستي، ۱۲۵)

وزن اصلي تركيب بند «گل مريم» در بحر رمل مسدس محذوف يا مقصور است (فاعلاتن فاعلاتن فاعلن و يا فاعلان) در حالي كه مصراع دوم بيتي را كه مورد نظر نگارنده است بر وزن (مفتعلن مفتعلن فاعلن يا فاعلان) يعني بحر سريع مسدس مطوي مكشوف يا موقوف را شكل تواند داد بدين مطلع:

بوي تو آرد به يادم روي دوست

زنده سازد در شامم بوي دوست

با چنين ناز و نشاط و خرمي

آمدي آيا مگر از كوي دوست

(حاصل هستي، ۱۸۵)

اديب را دلي است روشن به پاكي آينه، مهربان، مردم‌نواز، انسان دوست، فداكار. اين دل حساس آنگاه كه زندگي محقرانه شاعر با تقوايي چون نظام وفا ۱۲۶۶ـ۱۳۴۳ را با آن همه دانش مي‌بيند، امواج هيجانات روحي و توفنده بر او غالب مي‌آيد، اوج مي‌گيرد به بلندي امواج اقيانوس‌ها آنگاه ناله بر مي‌آورد دل آزار و جانكاه:

صاحب اين حجره در بسته كو،

كز سراي خويشتن دارد فراغ

در كدامين جايگه آسوده‌ است

كز وثاق خود نمي‌گيرد سراغ

مصراع اول اين دوبيتي پيوسته در دو بحر و دو وزن، بحر رمل مسدس محذوف( فاعلاتن فاعلاتن فاعلن) و بحر سريع مسدس مطوي مكشوف(مفتعلن مفتعلن فاعلن) مي‌تواند شعله هيجان روحي او را لحظه‌اي چند كوتاه فرونشاند كه اضطرابات روحي او خانمانسوز و بنيان برانداز است.يا مصراع دوم از نخستين بيت اين دوبيتي پيوسته كه مي‌گويد:

روز و شب با عشق و عفّت يار بود

فارغ از آلايش و تر دامني

از هواي نفس يكسر بركنار

وز هوس هاي تبه در ايمني

(حاصل هستي، ۲۷۶)

۴) وزن دوري:

وزن دوري يا متناوب، وزني است كه هر مصراع آن از دو قسمت (و در برخي موارد از چند قسمت) يعني از دو پاره مصراع تشكيل مي‌شود كه وزن پاره دوم تكرار پاره نخست است. به ديگر سخن در وزن دوري هر نيم مصراع در حكم يك مصراع است(شهري، ۱۶۸)؛ مانند قصيده در بحر هزج مثمّن سالم (مفعولُ مفاعلين مفعولُ مفاعلين) بدين مطلع:

اي آن‌كه همي گويي گيتي به از اين بايد

سامان جهاني را يك نظم نوين بايد

اين نكته درست آمد، ليكن نه به دعوي‌‌ها

كردار بهين شايد، گر گفته متين بايد

خود گويي و خود پويي راهي به خلاف آن

آيين جوانمردي، باري نه چنين بايد

در زمره كشورها يك دولت پر صولت

گويد همه آفاقم در زير نگين بايد!

با سلطه‌گري، هرگز به زين نشود گيتي

سوداي سيادت‌‌ها، در خاك دفين بايد

آن كس كه كند دعوي، اصلاح‌گري‌‌ها را

در مصلحت‌انديشي، بي‌شبهه امين بايد

در سطح جهان بايد تعديل شود مكنت

اقران همه در امكان البته قرين بايد

با منطق زور و زر نظمي نشود حاصل

اين نطفه شرم‌آور ساقط به جنين بايد

(حاصل هستي، ۲۰۱)

يا قصيده در بحر مقتضب مثمن مطوّي مقطوع (فاعلاتُ مفعولن فاعلات مفعولن) بدين مطلع؛

آمد از درم ياري، صدر محفلم آراست

با ورود خود، باري، خاطرم ز غم پيراست

(حاصل هستي، ۱۷۹)

يا تركيب‌بند «شادباش نوروز» در بحر هزج مثمن سالم (مفعولُ مفاعيلن مفعولُ مفاعيلن) بدين مطلع:

برخيز و تماشا كن، بنگر كه بهار آمد

از فرّ بهار اكنون، بس جلوه به بار آمد

(حاصل هستي، ۳۰۰)

اديب را غزلي است در بحر مضارع مثمن اخرب(مفعول فاعلاتن، مفعول فاعلاتن) بدين مطلع:

بي‌ديدن تو دل را تاب و توان نباشد

نبود به تن تواني، تابي به جان نباشد

كه مي‌توان آن را در بحر رجز مثمن مخلوع (مستفعلن فعولن، مستفعلن فعولن) هم تقطيع كرد(شاه حسيني، ۱۳۶۸، ص ۱۲۷ و دره نجفي، ص۲۲).

آنچه در اين حوزه در ترازوي بررسي آورده و برسنجيده‌ايم همه از اوزان دوري محسوب‌اند.

سخن آنكه اديب در ديوان «حاصل هستي» بيش از ۳۰ وزن به كار داشته است و اين نشاني است از قدرت شاعري وي و احاطه آن فرزانه سخنورِ سخندان در اوزان شعر فارسي و موسيقي كلام و هماهنگي و تلفيق اوزان با مضامين كه هنرشاعري وي را رقم تواند زد.

مخمّس «در اندوه مرگ برادرم» از نوع شعرهايي است كه بين سال‌هاي ۱۳۱۵ تا ۱۳۲۵ ش شمسي نظر شاعران آن روزگار را به خود جلب كرده است كه بدان غزل كوچه بازاري مي‌گفتند و غزل خواناني در تهران اين نوع شعر را در قهوه‌خانه‌هاي آن روزگار با لحني دلپذير و گيرا مي‌خواندند. از جمله اين غزل‌خوانان سيد محمّد غزل‌خوان را نام توان برد كه در قهوه‌خانه آقاحسين اين نوع اشعار را به آواز رسا مي‌خواند كه بحث مربوط به قهوه‌خانه‌‌ها را استاد جعفر شهري در كتاب «تاريخ اجتماعي تهران در قرن سيزدهم» (ج۱، ۳۹۸ ـ ۴۰۹) در قلم آورده‌اند كه نخستين پاره از اين مخمّس در بحر رمل مثمن محذوف (فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن) جامه نظم پوشيده است.

آمدم زي لندن و شد تازه‌تر غم‌هاي من

تازه‌تر شد تازه‌تر، غم‌هاي جانفرساي من

رامشم بر دل نبخشد عشق خوش سوداي من

خاطرم خرّم نسازد، فكرت برناي من

يار و دمساز غمم، اي واي من، اي واي من

به عقيده نگارنده اين مُخمس و غزل‌هاي كوچه بازاري بازتابي است از اوضاع آشفته و پريشان سال‌هاي طاقت‌سوز آن روزگار كه اين مباحث را بايد در تاريخ اجتماعي ايران و كتبي نظاير آن در مطالعه گرفت.

۵)اصطلاحات موسيقايي:

از محورهاي ديگر مضامين حاصل هستي اصطلاحات موسيقايي است كه شرح آنها را بايد در كتبي چون الموسيقي الكبير فارابي و مقاصد الالحان مراغي و ساير كتب از اين دست كه شمار آنها در فرهنگ اسلامي ايران فراوان است؛ در مطالعه آورد چنانكه اصطلاحات «طبل، كوس، نغمه، شور» در بيت زير در بحر هزج مسدّس مقصور(مفاعيلن مفاعيلن مفاعيل):

به گوش شهسواران خوشتر آيد

خروش طبل و كوس از نغمه شور

(حاصل هستي، ۳۲)

كه همه از اصطلاحات موسيقي به شمار مي‌آيد.

شور: دستگاه شور آوازي كه هنگام رقص و سماع برآيد كه در مآخذ داده شده در مطالعه توان آورد( وزيري، ۱۱۱، ستايشگر، ج ۲، ۱۱۱) و نغمه خود از اصطلاحات ديگر موسيقايي است كه بحثي جداگانه دارد(مراغي، ۵) و همين‌گونه است ساير اصطلاحات.

۶) اسطوره‌‌ها:

به كار داشت اسطوره‌ از محورهاي ديگر حاصل هستي است. از جمله آنهاست «رُستم» در بيت زير در بحر مضارع مثمن اخرب مكفوف مقصور(مفعولُ فاعلاتُ مفاعيلُ فاعلات):

كو رُستم آن‌كه گر ز لَحَد سر برآورد

در جان خصم زآتش كين شعله افكن است

(حاصل هستي، ۳۳)

كه فعاليت‌هاي قهرمانانه‌«رستم» جهان پهلوان ايراني از دوران منوچهر آغاز مي‌شود(آموزگار، ۶۳)؛ و امّا ساير اصطلاحات اسطوره‌اي مانند «كيقباد»، «كاووس»، «گيو»، «نريمان»، «سام»، «زال»، «رودابه»، «بيژن» كه ديوان حاصل هستي مشحون است از آنها، موجي از امواج تعبيرات زيبا و مضامين بكر شاعرانه را در سفينه حاصل هستي انگيخته‌اند.

برآيند

اديب شاعري است وارسته، متخلّق به اخلاق انساني، آراسته به حُسن سيرت و صفاي سريرت، مزّين به صفت سخا و ادب، آرام، متين، باوقار و انسان‌دوست و مردم‌دار. ستيهنده در برابر حكّام جور و فساد و صاحب دولتان مفسده‌جو از بعد از شهريور ماه ۱۳۲۰ تا ۱۳۵۷ كه نظام سياسي، اجتماعي، اقتصادي، اخلاقي و … ايران مغشوش و از هم گسيخته بود.

از ميان قدما از جهت ستيزه‌گري با دولتمردان روزگار، شاعر را مي‌توان با سيف‌الدين فرغاني (وفات سرآغاز قرن ۸ هـ) در مقايسه آورد و از ميان شاعران انقلاب مشروطيت بايد او را كنار عارف قزويني، نسيم شمال، ميرزاده عشقي و فرّخي يزدي نشاند.

كتابنامه:

ـ قرآن كريم

ـ آرين‌پور، يحيي، ۱۳۵۴، از صبا تا نيما، جلد۲، تهران.

ـ آموزگار، ژاله، ۱۳۸۸، تاريخ اساطير ايران، تهران، سمت.

ـ اديب برومند، عبدالعلي، ۱۳۸۰، حاصل هستي، تهران، چاپ غزال.

ـ تجليل، جليل، ۱۳۶۸، عروض، تهران، نشر همراه.

ـ ترجاني‌زاده، احمد، ۱۳۴۸، تاريخ ادبيات عرب، تبريز،‌ انتشارات شمس.

ـ جمال‌الدين عبدالرزاق اصفهاني، ديوان، ۱۳۲۰، تصحيح حسن وحيد دستگردي، تهران، چاپخانه ارمغان.

ـ حافظ، ديوان، ۱۳۸۹، حاشيه دكتر خليل خطيب رهبر، تهران، انتشارت صفي‌علي‌‌شاه، چاپ چهل و نهم.

ـ ستايشگر، مهدي، ۱۳۷۴، واژه‌نامه موسيقي ايران زمين، جلد۲، تهران، اطلاعات.

ـ سعدي، كليّات، ۱۳۶۲، محمّدعلي فروغي، با پيشگفتار بهاء‌الدين خرمشاهي، تهران، اميركبير.

ـ سيداشرف‌الدين رشتي، ۱۳۶۴، ديوان نسيم شمال، با مقدمه سعيد نفيسي.

ـ سيف‌الدين فرغاني، ۱۳۶۴، ديوان، با تصحيح و مقدمه ذبيح‌اله صفا، تهران، فردوس.

ـ شبلي نعماني، شعر‌العجم، ۱۳۳۹، ترجمه سيدمحمّد تقي فخر داعي گيلاني، تهران، ابن‌سينا، جلد چهارم.

ـ شمس قيس، ۱۳۲۷، المعجم في معايير اشعار العجم، تصحيح علامه محمد قزويني با مقابله مدرس رضوي، كتابفروشي تهران.

ـ شميسا، سيروس، ۱۳۸۶، آشنايي با عروض و قافيه، تهران، ميترا، چاپ چهارم.

ـ شهري، جعفر، ۱۳۶۹، تاريخ اجتماعي تهران در قرن سيزدهم، تهران، مؤسسه خدمات فرهنگي رسا، چاپ دوم.

ـ شهري، محمّد، ۱۳۸۰، علم عروض و قافيه، مشهد، دانشوران توس.

ـ عارف قزويني، ۱۳۶۴، ديوان، تدوين سيدهادي حائري(كوروش)انتشارات جاويدان.

ـ فرّخي سيستاني، ۱۳۸۹، ديوان، تصحيح سيدمحمد دبير سياقي، زوار.

ـ فرّخي يزدي، ۱۳۵۷، ديوان، با تصحيح و مقدمه حسين مكّي، تهران، اميركبير.

ـ فروزانفر، بديع‌الزمان، ۱۳۴۸، احاديث مثنوي، تهران، اميركبير، چاپ دوم.

ـ مراغي، عبدالقادر، ۱۳۴۴، مقاصد الالحان به اهتمام تقي بينش، تهران، بنگاه ترجمه و نشر كتاب.

ـ مسعود سعد، ۱۳۶۲، ديوان به تصحيح رشيد ياسمي، تهران، اميركبير، چاپ دوم.

ـ ميرزادة عشقي،‌ ۱۳۵۷، كليّات،‌ علي اكبر مشير سليمي،‌ تهران،‌ اميركبير،‌ چاپ هفتم.

ـ وزيري، كلنل محمدتقي، ۱۳۸۹، تئوري موسيقي، تهران، صفي عليشاه.