skip to Main Content
نگارستان بي خزان

تاريخ خبر: چهارشنبه ۱۵ آبان ۱۳۹۲ – ۲ محرم  ۱۴۳۴ـ ۶ نوامبر ۲۰۱۳ـ شماره  ۲۵۷۳۲

اداي ديني به اديب وادي هنر

يك دهه پيش، دوستي كه براي اولين بار به فرانسه سفر كرده بود، در توصيف عجايب سفرش براي نگارنده، با حيرتي خاص ياد كرد از موزه بين المللي نيس در جنوب فرانسه، و پس از بيان بخشي از مشاهدات خودش، اين تعبير را به كار برد كه: فلاني! انگار ايران گذشته را از جـــايش كنده اند و با خود به فرانسه برده اند.
اشاره آن دوست، به آن بخش از موزه نيس بود كه به ايران باستان تعلق داشت و آثار دوران ماقبل و ما بعد از هخامنشيان در آنجا گردآوري شده است، از جمله چندين ستون از ستون هاي سنگي تخت جمشيد كه وزن برخي از آنها بيش از ۵۰ تن است و معلوم نيست كه دوستان فرنگي ما، در روزگاري كه هواپيما نبوده، چگونه و با چه وسيله اي، موفق به اين انتقال دور و دراز قاره اي شده اند!
ما در اينجا وارد اين بحث نمي شويم كه تحليل جهان متمدن امروزي از اين قبيل كارها چيست؟ آيا انتقال مواريث باستاني يك كشور كهن و قديمي، به كشوري با فرهنگي ديگر، خدمت است يا خيانت؟ سرقت است يا احياء؟ اختلاف نظر در اين باره كم نيست. برخي معتقدند كه غرب و مشخصا اروپا، در ازاي اين اشياء و لوازم، هزينه اي پرداخت نكرده اند و تا انجا كه روشن است، فقط زحمت انتقال اين اشياء را از شهرهايي مثل شيراز و اصفهان و كرمان و بلخ و بخارا و سمرقند، به مراكزي چون نيس يا فلان موزه در ايتاليا و آلمان و آمريكا كشيده است. عده اي ديگر مي گويند: انتقال اين اشياء از ايران و كشورهايي مثل تركيه و افغانستان و … به مراكزي كه در آن محفوظ باشند، خودش كاري بزرگ و سترگ است و بايد قدردان انتقال دهندگان هم بود، چرا كه آثاري را كه در معرض اتلاف و نابودي و فنا بوده، از خطر ويراني نجات داده انــد و به دست جهانيان و دوستداران اين مسائل رسانده اند، آنهم در مهمترين موزه هاي جهاني! به اصطلاح : مگر شوخي است فلان جام و چاقو و خنجر و نقاشي ايراني به موزه اي در انگليس راه پيدا كند؟
روشن است كه اين استدلال، عجيب است چرا كه ظاهر فريبنده اش، مي تواند هر انساني را متقاعد كند كه: آثار بشري را بايد از خطر و تلف نجات داد و اروپائيان هم همين كار را كرده اند. بدون شك موضوع اين نيست چرا كه اولاً بسياري از آثاري كه از شرق به غرب رفته، در روزهاي بحران و لحظه هاي خطر و انهدام نرفته است و گزارش هاي متعددي در دست داريم كه نشان مي دهد كه هيچ انگيزه خيرخواهانه اي در پمپاژ آثار هنري شرق به غرب وجود نداشته، بلكه آنچه محرز است اين است كه بخش عظيمي از آثار ارزشمند هنري كشورهايي نظير ايران، با خدعه و تدليس و فريب و گاهي پرداخت مابه ازاي مالي بسيار ناچيز و بدتر از آن، در مواردي هم منطبق با قوانين «سرقت» بوده است. ثانياً اگر واقعا مقصود از انتقال اشياي گرانقيمت ما به غرب، حفظ و حراست آنها بوده، چرا اكنون كه شرق قادر به حفظ و حراست آنهاست، اقدام به برگرداندن آنها نمي كنند و چرا همچنان آنها را نگه داشته اند و ادعاي مالكيت دارند و از آنها استفاده هاي مادي و معنوي بي پايان و مكرر هم مي كنند؟ اگر واقعاً قصدشان خدمت بوده و آنها را امانت برده اند، چرا آنها را به صاحبان اصلي اش برنمي گردانند؟
در يك كلام، پاسخ به اين سوال كه «تا چه حد ممكن است آثار شرقي روزي از غرب به آغوش شرق برگردد»، روشن كننده همه مجهولات و ابهامات ما در اين عرصه است.
واقع اين است كه روح تاريخي شرق توسط برخي از غربي هاي مدعي انسانيت و فرهنگ و تمدن، سرقت شده و از تنش خارج شده است. اين روح، دو قرن است كه در ويترين هاي موزه هاي پر آب و تاب و پر كر و فر غرب به نمايش در آمده است و آخرين سخن برخي از محققان غربي اين است كه: ما دزديديم چون مي توانستيم. شما هم بدزديد اگر مي توانيد! برخي ديگر كه اندكي ملايم تر و با ذوق ترند، به صراحت مي گويند: دزدي هنر، خودش نوعي هنر است و ما اين هنر را داشته ايم و داريم. روشن است كه اگر از اين جماعت، كسي پيدا شود كه به زبان فارسي تسلط داشته باشد، اين شعر صائب را براي ما خواهد خواند:
دزدي بوسه عجب دزدي پر منفعتي است که اگر باز ستانند، دو چندان گردد!
آنچه تا اينجاي سخن، از روند انتقال آثار ارزشمند تاريخي و هنري مشرق زمين به مغرب زمين و استدلال طرفين غالب و مغلوب گفتيم، حرف تازه اي نيست. بماند كه قديمي هم نيست چرا كه اين روند اكنون نيز ادامه دارد، منتها به شكلي ديگر و متاسفانه، در تاريخ فرهنگ و هنر ايران، ما به اشخاصي نمي خوريم كه نسبت به اين مسائل توجه و حساسيت داشته باشند و از جريان دردناك و سيل آساي آثار هنري و تاريخي ما، به دامان غير ما در آن سوي عالم، جلوگيري كنند. اما در اين ميان، مي توان به نام نيك استاد عبدالعلي برومند اشاره كرد كه از ۶۰ سال پيش، نسبت به شناسايي و جمع آوري و حفظ و نگهداري آثار هنري ايران علاقه نشان داده و مهمتر از آن اقدام كرده است و از شما چه پنهان كه زندگي و جان و مال و آبرويش را هم، با تمام توان، در اين راه گذاشته است. اكنون كه كتاب دوران ساز «نگارستان اديب» – مشتمل بر گنجينه آثار ارزشمند و داشته هاي تاريخي و هنري استاد بزرگوار – جامه طبع پوشيده و منتشر شده است، مي توان و بايد از اين جنبه ارزشمند استاد بيشتر سخن گفت تا حق بر زمين مانده اي، بر زبان بيايد و ادا شود.
نام استاد اديب برومند كه تا پيش از اين، بيش از هر چيزي در دو حوزه «ادبيات» و «سياست» ذكر مي‌شد و محل اعتنا بود، بي ترديد بعد از اين، با آنچه كه به عقيده نگارنده رهاورد قطعي و بي بديل «نگارستان اديب» است، در يكي از زرين ترين صفحات تاريخ و هنر متعالي اين سرزمين ذكر خواهد شد. اهتمام به خريد بيش از ۳۰۰ اثر هنري نفيس و بي مانند، و اهتمامي شديد تر و جدي‌تر درخلق شدن و محفوظ ماندن و نگهداري اين آثار، وصف كلي و اجمالي تلاش‌هاي ميهن دوستانه و هنرپرستانه شاعر بزرگي است كه انصافا قدرت شعري او، در نوع خود غير قابل انكار است. اگر استاد اديب برومند، هيچ خدمتي به ايران نكرده بود، جز جمع اوري اين آثار در خانه اي كه در اصل براي زندگي او و خانواده اش بوده، جا داشت كه از او به عنوان يكي از عزيز ترين و گرامي ترين خادمان فرهنگ اين كشور ياد كنيم، بماند كه علاوه بر اين ساحت، در ساحت قول و غزل و قصيده نيز كارنامه اش پربرگ و بار است و سروده هاي لطيف و جان نوازش، هميشه مورد استفاده قرار خواهد گرفت و از خاطره ها فراموش نخواهد شد.
از سر اطلاع و آگاهي – و نه بر اساس شنيده ها – بايد اين ياد آوري را با تاكيد بر زبان بياورم كه استاد اديب برومند، بعد از همگنانش – همچون ركن الدين همايونفرخ و مرحوم سهيلي خوانساري و مرحوم خورشيد و چند تن ديگر كه همگي روي در نقاب خاك كشيده اند- يگانه فردي است كه در ايران امروز و حتي خاورميانه وجهان امروز، قدرت شناخت هنري او نسبت به آثار و مآثر دست كم پنج قرن اخير ايران، جاي هيچ شك و شبهه اي ندارد و به وضوح بايد اعتراف كرد كه: اديب برومند، آگاهترين فرد نسبت به شاخه ها و شعبه هاي هنر اصيل ايران است، از انواع خط بگيريد تا تذهيب و مينياتور و نقاشي با همه اصول و فروعي كه برايش متصور است. فراموش نكنيم و ناگفته نگذاريم كه بزرگترين مجموعه دار ايراني جهان، دكتر ناصر (ديويد) خليلي، شاگرد رسمي اديب و طبق اعتراف هاي چندگانه خود دكتر خليلي، بركشيده اوست و در حضور اديب و در جوار و خانه او، اين كار سترگ را شروع كرده و به منزلت جهاني امروز خودش رسيده است كه اهل فن و آگاهان مي دانند چه رتبه اي در شناخت هنر و جمع آوري و ارائه و عرضه آنها دارد. نيز فــــراموش نكنيم كه اديب برومند، دانسته ها و آگاهي‌هايش را در طبق اخلاص گذاشته و در قالب مقالات و رسالاتي – از جمله كتاب «هنر قلمدان» – به اهل هنر و جوانان اين كشور تقديم كرده است كه نشان دهنده عشق بي بخل او در اشاعه رسم عاشقي و شيوه دوستداري است. اين قلمزن، با لطف بي پايان استاد اديب برومند، از مدت ها پيش اين افتخار را پيدا كرده است كه از نزديك شاهد آموزش هاي استادانه اين جوانمرد واحه هنر و اديب وادي هنر باشد و مرا نمي‌ماند جز اينكه به نشان اداي دين به استادي كه عمري را با كرامت و بزرگواري و عشق به علم و ايمان زيسته است، چونان شاگردي كوچك، دست ادب بر سر و سينه بگذارم و بگويم: دير زياد آن خداوندگار.
كريم فيضي