skip to Main Content
اشكی در ماتم پابلو نرودا شاعر ملّی شيلی

پابلو نرودا شاعر نامی و محبوب شيلی كه در ۲۳ سپتامبر ۱۹۷۳ (دو هفته پس از كودتای نظامی شيلی و مرگ دكتر آلنده) بدرود
حيات گفت و برخی از خبرگزاری‏ها مرگ وی را طبيعی ندانستند، از شاعران بزرگ و انسان دوست و عدالت‏خواه و مبارز
به شمار می‏رفت كه در سال ۱۹۷۱ برنده جايزه نوبل در ادبيات گرديد. اين قصيده در تأثر از مرگ او سروده شد.

اشكی در ماتم پابلو نرودا شاعر ملّی شيلی

دلم خونين و تنگ از دست غم‏هاست

چو حلقوم نفير آهنگ ميناست[۱]

نفس در سينه حبس آمد وز اين روی

دلم زندانِ دردِ روح‏ فرساست

غمم بر غم فزايد درد بر درد

در اين زندان كه از من روح و تن كاست

سرايی ساخت غم در ساحت دل

كه ديوار و درش از سنگ خاراست

ز دل بر شد از آهم تيره ابری

كه بارانش زچشمان گهر زاست

مجوی از باغ طبعم لاله و گل

در اين گلشن خزان سرمست يغماست

و گر پرسی چرا دمساز دردم؟

تو را گويم گرت خاطر مُصفّاست

كه همچون جامِ دُرد آلوده خونين

دلم در ماتم «پابلو نرودا»ست[۲]

همان والاگُهر مردِ سخنگوی

كه دانا شاعری فرخنده سيماست

گرامی مرد آمريكای لاتين

كه فخرِ كشورِ شيلی به هر جاست

فصاحت را سخن گويی توان‏مند

بلاغت را سخندانی تواناست

ورودش در سياست آفرين خيز

سرودش در هدايت نغز و شيواست

به مردم پروری مفتون و پابند

ز انسان دوستی محبوبِ دنياست

به جان آگه زدردِ خلق محروم

پی درمانگری مسحور و شيداست

به آزادی ستايی، پاك و يك رنگ

به آبادی گرايی فرد و يكتاست

پيامش  باعث انگيزشِ خلق

كلامش مايه آرام دل‏هاست

به سر، پويای راه خير مردم

به دل، جويای مهر پير و بُرناست

به فكرت چپ‏گرای و روشن‏ انديش

به سيرت راست پوی و راست پيماست

كنون واحسرتا، دردا، دريغا

كه اين سرو سهی افتاده از پاست

نرودا آن سخن سالار ملّت

ز دنيا رفت و در مرگش چه غوغاست

فدا شد در ره آزادی خلق

كسی كو خالقِ بس شعر زيباست

ز بيدادِ ستمكاران نياسود

به حكم آن كه با ملّت هم ‏آواست

بسا كس در عزايش داغ بر دل

چو خونين لاله در دامان صحراست

به پيش راه استعمار، سد بود

شكست اين سدّ و جای صد دريغا ست

دريغ از مرگ چونين فكرت آموز

كه نيكو مظهری از فكر والاست

سخن پرداز بی‏آرام و پر جوش

كه طبع موج خيزش همچو درياست

فری[۳] بر شاعری چونين كه با عشق

گرايش مندِ صلح و داد و تقواست

هنر در ماتمش دارد دلی ريش

گريبان چاك چون فرسوده ديباست

ادب از فرقتش دارد رخی زرد

فرودين ارز، چون سيم مُطلاّست

نگردد سرد، بازارش پس از مرگ

كه او سوداگرِ پاينده كالاست

«اديب» اندر غمش افشاند اشكی

كه چون اشك قلم نقشينه معناست

مهرماه ۱۳۵۲

[۱]. مينا: شيشه شراب.

[۲]. پابلو نرودا شاعر ملّى شيلى به سال ۱۹۰۴ ميلادى در شهر پارال به دنيا آمد. در ۱۹۲۴ از دانشگاه
سانتياگو ليسانس علوم انسانى گرفت و به كارهاى ديپلوماتيك اشتغال ورزيد. سپس به علّت همكارى با جمهورى خواهان در جنگ‏هاى داخلى اسپانيا، مشاغل وزارت خارجه را رها كرد و در سال ۱۹۴۵ به نمايندگى سنا انتخاب شد. در ۱۹۵۰ جايزه صلح جهانى را برد و در سال‏هاى ۱۹۶۹ ـ ۱۹۶۸ نامزد رياست جمهورى شيلى شد و با اميدوارى قطعى‏اى كه به موفقّيت داشت، به نفع دوست خود آلنده كنار رفت. در ۱۹۷۱ سفير شيلى در فرانسه و در همان سال برنده جايزه نوبل در ادبيات گرديد.

[۳]. فرى: آفرين. واژه تحسين است.