skip to Main Content
تاريخ خبر: چهار شنبه ۲۶خرداد ۱۳۸۹- ۳ رجب۱۴۳۱ – ۱۶ژوون ۲۰۱۰- شماره ۲۴۷۷۷

اوج هنر درشاهنامه بايسنغري
استاد عبدالعلي اديب برومند


شاهنامه معروف به بايسنغري نسخه‌اي است از شاهنامه فردوسي شاعر بزرگ ملي ايران، به خط «جعفر تبريزي بايسنغري» جدول كشيده و تذهيب شده، شمسه‌دار، مزين به تصاوير و مجلد در اندازه ۵/۲۶×۳۸ داراي ۳۴۶ صفحه و ۲۱ تصوير (به سبك مينياتور) كه در سال ۸۲۹ قمري به فرمان «بايسنغر ميرزا» ـ فرزند شاهرخ ـ فراهم شده و اكنون در كتابخانه سلطنتي سابق (موزه كاخ گلستان شماره ۱۶) واقع در تهران نگهداري مي‌شود و اينك شرحي در معرفي و بازشناسي اين كتاب:

پس از درگذشت امير تيمور گوركان در سال ۸۰۷ ق، ميرزا شاهرخ (۷۷۲ـ۸۵۰) چهارمين پسر او كه از سال ۷۹۹ به حكم پدر به حكومت خراسان گمارده شده بود، در آن سامان استقلال يافت و با برادرزادگان خود كه در اطراف كشور لواي حكومت برافراشته بودند، پنجه درافكنده، برخي را از ميان برداشت و بعضي را به حوزه فرمانبرداري خود درآورد و بر قسمت بزرگي از قلمرو حكمراني امير تيمور تسلط پيدا كرد.

ميرزا شاهرخ كه مردي هشيار بود، پس از استقرار بر تخت پادشاهي، دريافت كه براي پايندگي حكومت در خاندان تيموري، بايد به ترميم خرابي‌هاي دوران جهانگشايي تيمور همت گماشت و با مردم نوازي و بازسازي ويراني‌ها به جلب توجه و عطوفت و تخفيف بدبيني مردم ايران پرداخت؛ خاصه اينكه آشنايي با فرهنگ ژرف و آدمي پرور و پرمحتواي ايران زمين و جاذبه هنر و ادب اين ديار موجب ريشه دوانيدن ذوق و انديشه در وجود برخي از شاهزادگان تيموري گرديده و در روحيه و شيوه تفكر آنان تاثير گذاشته بود؛ از اين‌رو، شاهرخ و فرزندان وي به ويژه سلطان ابراهيم (متوفاي ۸۳۸ق) و بايسنغر (درگذشته در ۸۳۷ق) و الغ بيك (متوفاي ۸۵۳ق) نسبت۱ به ترويج ادب و هنر و تشويق و تربيت دانشوران و هنرمندان كوشش كردند و نسبت به آيين مقدس اسلام و بزرگداشت شعاير ديني اهتمام ورزيدند.

ساختمان مسجد «گوهرشاد» كه از نمونه‌هاي سبك معماري و كاشيكاري در عصر شاهرخ است و تنظيم شاهنامه بايسنغري و كتابت قرآن مجيد به وسيله ميرزا بايسنغر، كه در نوشتن خط ثلث و رقاع سرآمد خوشنويسان بود و نمونه خطوطش در كتيبه‌اي از كتيبه‌هاي «مسجد گوهرشاد» ديده مي‌شود و همچنين تاسيس رصدخانه به فرمان الغ‌بيك در سمرقند و بنياد كردن هنركده كتاب‌سازي در شيراز به دستور ابراهيم ميرزا ـ فرزند شاهرخ ـ همه حاكي از دلبستگي اين خاندان، نسبت به فرهنگ ملي ايراني و اسلامي و نشان دهنده علاقه آنان نسبت به هنرهاي ظريف و مآثر ادبي و مذهبي ايرانيان است.

كتابت شاهنامه بايسنغري

بنابر آنچه يكي از استادان معتبر خط نستعليق يعني مالك ديلمي (۹۲۴ـ۹۹۹ق) در مقدمه مرقع اميرحسين بيك از سرداران شاه تهماسب اول (۹۳۰ـ۹۸۴ق) نوشته است، جعفر بن علي تبريزي معروف به جعفر بايسنغري شاگرد خواجه ميرعلي تبريزي» (متوفا در ۸۵۰ق) مي‌باشد كه استاد خود را واضع خط نستعليق شمرده است. جعفر تبريزي از پرورش يافتگان شاهرخ بود و چون هنرش مورد توجه «بايسنغر» قرار گرفت، به دربار او راه يافت.

بايسنغر ميرزا (۸۲۰ـ۸۳۷ق) كه شاهزاده‌اي با ذوق و هنرپرور و ادب‌دوست به شمار مي‌رفت، كتابخانه‌اي در هرات بنياد نهاده بود كه به گفته تذكره‌نويسان و مورخان، عده‌اي نزديك به چهل تن از سرآمدان هنر در آنجا به سرپرستي جعفر تبريزي،‌به هنرنمايي و كتاب‌آرايي سرگرم بودند.۲ و هر يكي از آنان در كار كتاب، تصدي يكي از رشته‌هاي مربوط را كه خويشنوسي، جلدسازي، زرافشاني، جدول‌كشي، تشعيرسازي، سرلوح‌نگاري، تذهيب (زرينه كاري) و طلااندازي يا حل‌كاري مي‌باشد، به عهده داشتند.

جعفر تبريزي بايسنغري از پيشگامان ترويج خط نستعليق است و تاريخ‌نگاران ازين جهت او را بسي ارج نهاده و گرامي شمرده‌اند. وي هنگامي كه در تبريز مي‌زيست و هنوز به دربار شاهرخ و بايسنغر نپيوسته بود، چندي در نزد جلال‌الدين ميرانشاه (درگذشته در ۸۱۰ ق) فرزند امير تيمور كه در آذربايجان امارت داشت، به سر مي‌برد و پس از مرگ بايسنغر در سال ۸۳۷هجري نزد فرزندش ميرزا علاءالدوله (متوفا در ۸۶۳ق) تقرب يافت؛ اگرچه استادي و مهارت جعفر تبريزي در هفت قلم متداول، بيش از نستعليق بود، شهرت وي به خوشنويسي در اين خط از آن باب است كه ترقي و رواج نستعليق در دوره تيمور، نخست مرهون او و سپس شاگردانش از جمله اظهر تبريزي و شيخ محمود زرين‌قلم است. وي عرضه داشتي به حضور بايسنغر فرستاده است مشتمل بر گزارش مختصري از كاركرد هنرمنداني كه در رشته‌هاي گوناگون، زير سرپرستي او به دستور شاهزاده كار مي‌كردند؛ در اين عرضه داشت كه پيوست (آلبوم فاتح يا جُنگ يعقوبي) در كتابخانه «توپ قاپوسراي اسلامبول»‌زير شماره ۲۱۵۳ نگهداري مي‌شود، جعفر بايسنغري چنين نوشته است: «بنده كمتر و ذره احقر سه جزو و نيم از كتابت شهنامه تمام كرده آغاز كتابت نزهه‌الارواح كرده است… مولانا مطهر از كتابت شاهنامه بيست‌وپنج هزار بيت تمام كرده است.»

در قسمت اخير، منظور از شاهنامه، نسخه مورد بحث ما نيست؛ زيرا اين كتاب تماماً به خط جعفر تبريزي بايسنغري است، بلكه منظور او از بيست‌وپنج هزار بيت تمام شده به دست مولانا محمد مطهر نيشابوري، كتابت شاهنامه غيرمصوري است كه در ۸۳۳ ق براي بايسنغر ميرزا فراهم شده است. اين كتاب با «پنج گنج» نظامي در يك جلد منقش لاكي قرار گرفته و به شماره ۶۰۳۱ در كتابخانه «ملك» واقع در تهران مضبوط است. به موجب شرحي كه در پيشگفتار شاهنامه بايسنغري ديده مي‌شود، نسخه‌برداري اين كتاب از روي چندين نسخه انجام يافته است؛ ولي اين كار به عنوان مقابله نسخ و به قصد پيراستنش از بيت‌هاي الحاقي و تدوين يك شاهنامه تحقيقي نبوده و به همين علت از ورود ابيات جعلي و غير اصيل بركنار نمانده است.

شماره بيت‌ها از ۵۸ هزار بيشتر است كه در عدم اصالت برخي از آنها ترديدي نيست و نيز آنچه در اين مقدمه از زندگينامه فردوسي آمده است، مشتي داستان‌هاي عوامانه جعلي است كه به هيچ روي با واقعيت تاريخي منطبق نمي‌باشد و سنديت ندارد؛ از آن جمله فردوسي، عنصري و فرخي را همزمان رودكي قلمداد كرده و به نظم آوردن شاهنامه منثور گرد آمده به دست ابومنصور محمدبن عبدالرزاق، (متوفا در ۳۵۰ق) را به فرمان يعقوب ليث (درگذشته در ۲۶۵ق) دانسته است و نيز هجو نامه‌اي را پر از ابيات سست و ساختگي به فردوسي نسبت داده كه هرگز درخور پذيرفتن نيست. با اين وصف، نسخه مورد نظر در دوران‌هاي بعد در دست استفاده فراهم‌آورندگان و چاپ‌كنندگان شاهنامه قرار گرفته، چنان كه مقدمه «شاهنامه امير بهادري» مورخ ۱۳۲۳ ق نيز با همين ستون و ۳۱ سطر است. بيشتر عنوان‌هاي هر قسمت به خط طلايي رقاع در كادر مستطيل شكلي كه به نقش‌هاي زرين اسليمي مزين مي‌باشد، نوشته شده و در پاره‌اي ديگر عنوان داستان و مطلب در كادر لاجوردي با خط سفيد به چشم مي‌خورد؛ افزون بر اين در برخي از برگ‌ها قسمتي از ابيات در قاب مربع‌شكل مزين به نقوش اسليمي طلايي به سبك «چليپا» نگارش يافته است.

ارزش و اهميت شاهنامه‌ي بايسنغري از بابت جنبه هنري آن است كه به كتابت و صفحه‌آرايي و جدول‌كشي و تذهيب و حل‌كاري و تصويري‌هايش مربوط مي‌شود و از اين لحاظ يكي از بهترين نمونه‌هاي صنعت كتاب‌سازي در قلمرو هنر اسلامي مي‌باشد.

جدول‌كشي و صفحه‌آرايي شاهنامه

گرداگرد هر برگ اين كتاب، با نهايت دقت و ظرافت به وسيله استاد جدول‌ساز، جدول‌كشي شده است؛‌ اين جدول‌ها از ۶ خط افقي وعمودي تشكيل يافته كه خط لاجوردي نخست درشت‌تر از پنج خط ريز ديگر مي‌باشد و فواصل چهار خط از آنها با آب طلا پر شده است. در فاصله هر ستون با ستون ديگر، چهار خط ريزطلايي در فواصل مساوي كشيده شده و با قلم مركب «تحرير» گرديده، فاصله اين ابيات نيز با طلااندازي دندانه‌دار (معروف به دندان موشي) در طرح‌هاي شكيل و زيبا مي‌باشد. استاد جدول‌كش در اين شاهنامه، خواجه عطا نام دارد كه در اين فن استادي زير دست بود و جعفر تبريزي در عرضه داشت خود به بايسنغري، نام او را ياد كرده، چنين مي‌نويسد: «خواجه عطاي جدول‌كش، تاريخ مولانا سعدالدين و ديوان خواجو را تمام كرده، به شهنامه مشغول است.»

جلد شاهنامه

هنر جلدسازي نيز در دربار هرات، پا به پاي هنرهاي ديگر مورد عنايت و تشويق بود و استادان برجسته‌اي براي كتاب‌هاي نفيس به جلدسازي اشتغال داشتند؛ اين استادان، معرق‌كاري را كه در آغاز، به عنوان «منبت‌كاري» ناميده مي‌شد، ابداع كردند و به منظور زيور بستن جلد، در تجليد مورد استفاده قرار دادند. جلد شاهنامه بايسنغري معروف به «سوخت» است كه پوشه دروني آن از متن تا حاشيه طرح «لچك و ترنج» معرق مي‌باشد و آن عبارت است از تكه‌هاي چرم نازك از پوست بره و يا ‌آهو كه به وسيله «نقش بر» از روي طرح تذهيب، برش يافته و آن را تجسم بخشيده و بر سطح مقواي پوشيده شده از ميشن قهوه‌اي چسبانده شده است. در متن اين قسمت طرح ترنج و سرترنج در وسط و چهار لچك در چهار گوشه و چهار نيم لچك در كناره‌ها بر روي زمينه لاجوردي ديده مي‌شود؛ در حاشيه نيز معرق‌كاري به همان رنگ و شيوه متن مي‌باشد و طرح آن كتيبه‌هايي مستطيل شكل است كه از دو سوي روبرو، عرض آنها را نيم دايره تشكيل مي‌‌دهد و فاصله آنها به وسيله لوزي‌هاي كوچكي كه اضلاعش به شكل نيم‌دايره است، پر مي‌شود.

و اما پوشه بيروني اين جلد طرح تذهيب قلمزني شده بر روي فلز يا به اصطلاح «مهر» است كه پس از داغ شدن به بدنه مقوايي جلد پوشيده از «ميشن»، با فشار كوبيده شده و نقش فلز را به آن منتقل كرده و مشهور به كوبيده يا ضربي است؛ اين قسمت يك متن و سه حاشيه دارد.

حاشيه اول در گرد متن نيم‌صفحه‌اي است كه با هنر «زرنشان‌سازي» آراسته شده است. حاشيه دوم با نقش اسليمي در مستطيل‌ها و مثلث‌هايي است كه از دو سوي برابر هم با «چين دالبري» تزيين گرديده است. و حاشيه سوم كه تمامي صفحه را احاطه كرده، با هنر «گل و بوته‌سازي» آذين يافته است.

متن پوشه بيروني، طرح تذهيب لچك و ترنجي مي‌باشد كه زراندود شده و به «ضربي طلاپوش» معروف است و با نقوش «بَتُرمه» تزيين يافته؛ جعفر بايسنغري در ضمن گزارش كار هنرمندان به بايسنغر ميرزا در عرضه‌داشت چنين نوشته است: «مولانا قوام‌الدين روي جلد شهنامه حاشيه اسليمي مكمل كرده.» بنابراين يكي از سازندگان جلد شاهنامه‌ بايسنغري استاد قوام‌الدين تبريزي است كه به حكم بايسنغر از تبريز به هرات آمده بود و به جلدسازي مشغول شده، از سرآمدان هنر تجليد به‌شمار مي‌رفت.

تذهيب‌هاي اين كتاب

با آغاز شدن پادشاهي شاهرخ و گرد آمدن هنرمندان در دربار وي، فن تذهيب نيز كه در دوره ايلخانان مراحل ابتدايي را طي كرده و در عصر آل‌مظفر و آل‌جلاير رو به مرزهاي ترقي پيش مي‌رفت، در اين زمانه به سرحد تعالي رسيد و نمونه‌هاي گيرنده و درخشاني را در صفحات كتاب‌ها و سقف‌ها و سردرهاي عمارات سلطنتي نمايان ساخت؛ اين پيشرفت مرهون تشويق‌هاي شاهرخ و شاهزادگان تيموري بود و سبك فاخر و جذاب آن تا اواخر اين عهد به رواج خود باقي ماند؛ ولي در اوايل عصر صفوي دگرگونگي‌هايي پيدا كرد و جلوه و شكوه خاص يافت.

يكي از بهترين نمونه‌هاي تذهيب در دوران تيموري كه به نحو دلفريبي توجه بينندگان را به خود جلب مي‌كند، تذهيب‌هاي شاهنامه بايسنغري مي‌باشد كه همپاي دل‌انگيزي تصاوير و حسن كتابت در آرايش اين كتاب سهم بسزا دارد و از حيث درخشندگي و فخامت در سطح بالايي از هنرنمايي و ميناگري است. هر چند استادان تذهيب در طول قرن هشتم آثار خوبي در سر لوح قرآن‌ها و پاره‌اي از كتب به ظهور رسانده‌اند، ولي در مقايسه با تذهيب‌هاي شاهنامه بايسنغري كم‌اهميت است و معلوم مي‌شود كه در عصر تيموريان اين هنر اصيل مراحل بزرگي از تكامل را پشت سر گذاشته است. باري، در پشت نخستين صفحه اين شاهنامه يك شمسه بزرگ كه (به‌طور معمول در ظهر كتاب‌هاي سلطنتي ترسيم مي‌شده) مشاهده مي‌شود كه در داخل آن شرح مختصري به خط طلايي رقاع حاكي از تزيين و ترتيب كتاب، براي خزانه پادشاه بايسنغر «بهادرخان» نوشته شده است.

در درون اين شمسه كه رنگ غالب در آن لاجوردي است، دو دايرة تاب خورده به هم (به فاصله يك سانتي‌متر) با گره‌هاي مدور از هم مجزا مي‌شود و دايرة وسط شمسه‌اي كه نام بايسنغر در آن نوشته شده، با هفت چين دالبري (هلالي) و هفت دايرة كوچك متصل به دالبرها شكل زيباي خاصي را به نظر مي‌رساند؛ در فواصل اين دايره‌هاي كوچك، گل و بوتة ريز و درشت رنگين كار شده و در داخل هريك از آنها چهار شكل لوزي مانند، به رنگ سبز نقش بسته است.

تذهيب دوم و سوم: به قطر نيم بند انگشت است كه گرداگرد دو صفحه مصور شكارگاه را فرا گرفته و به وسيله يك جدول در قسمت باريك‌تر آن‌كه مزين به «گل‌ريسه»هاي رنگين است، جدا مي‌شود و شكوه و جلال خاصي به متن پر از تصوير مي‌دهد.

تذهيب چهارم و پنجم، در دو صفحه برابر هم قرار دارد كه به رنگ لاجوردي است و نقوش اسليمي و نوشته‌هاي آن روي زمينه طلايي مي‌باشد، مطلبي كه در پيشاني اين تذهيب‌ها و دايرة چين دالبري وسط نوشته شده، عبارت از «تشبيه شعر فردوسي به جواهر نفيس» است كه مشتمل بر ذكر اخبار گذشتگان مي‌باشد و به سفارش سلطان بايسنغر تذهيب و تصوير شده است.

تذهيب ششم و هفتم: دو صفحه مشابه و همانند است كه در گرداگرد پيشگفتار كتاب، نقشبندي شده و بر پيشاني و دامن هر برگ به خط كوفي سپيد رنگ، يك سطر مطلب نوشته شده است؛ كادري كه متن را احاطه كرده و خود محصور از تذهيب است، پر از گل‌ريسه‌هاي قطاربندي‌شده مي‌باشد كه با خطوط جدول از متن جدا مي‌گردد.

تذهيب هشتم و نهم: عبارت از دو صفحه برابر هم، به همان اسلوب تذهيب‌هاي سوم و چهارم است با اختلافي در طرح حاشيه اصلي و تفاوتي در متن. نام پادشاهان ايران از كيومرث تا يزدگرد سوم در متن اين دو صفحه داخل دايره‌هاي گره‌خورده به هم، با خط سفيدرنگ، روي زمينه منقش و زراندود نوشته شده است اين دايره‌ها در هر برگ ۳۵عدد مي‌باشد كه درون هر يك را نقوش اسليمي به رنگ زنگار مزين ساخته و فواصل آنها را شكل چهارگوشه لوزي‌مانند با اضلاع سپيدرنگ پر كرده است.

تذهيب نهم و دهم: در سرآغاز اشعار فردوسي، با همان رنگ و سنگ تذهيب‌هاي پيش، در دو صفحه قرار گرفته و در حاشيه دوم هريك از متن‌ها به شكل شنگرف گل و بوته‌سازي شده است.

تذهيب يازدهم: عبارت از سرلوح مجلل لاجوردي رنگي است به شكل مستطيل كه در وسط آن يك بيضي متصل به دو شكلِ همسان و متقابل قرار دارد. اين بيضي، منقش به نقش‌هاي اسليمي با رعايت قاعده «زير و رو» بر روي زمينه زراندود است و عنوان زير به خط ثلث سپيدرنگ در آن به چشم مي‌خورد: «در بيان آفرينش افلاك و انجم»

تذهيب‌هاي فاخر و تابناك اين شاهنامه رقم ندارد، ولي ظاهراً بايد كار مذهبان دربار بايسنغري از قبيل ولي‌الله، كمال مذهب، استاد سيدي، احمد نقاش، مولانا شهاب، عبدالصمد مذهب و مولانا علي مصور مذهب باشد.

تصويرهاي شاهنامه

مكتب هرات يكي از بهترين مكاتب مينياتورسازي در ايران است كه بعد از مكتب دوم تبريز و مكتب اول شيراز يعني از اوايل دوره تيموري بنياد گرفت و در اندك زماني ترقي همه‌جانبه يافت. مكتب اول تبريز كه در دوره ايلخانان مغول مراحلي از ترقي را پيموده بود و نمونه‌اي از آثار آن، تصاوير كتاب «منافع‌الحيوان» اثر ابن‌بختيشوع متعلق به كتابخانه «پيرِمرگان» و مجالس «جامع‌التواريخ رشيدي» و «شاهنامه دموت» متعلق به حدود ۷۳۵ هجري مي‌باشد، الهام گرفته از سبك چيني است؛ زيرا در تهيه آن عده‌اي از نقاشان چيني شركت داشتند و افزون بر اين، تأثير عوامل مسيحي به ويژه نستوريان هم كه مورد توجه برخي از شاهان و شاهزادگان مغولي بودند، در آنها ديده مي‌شود.

بعد از آن عهد، در زمان پادشاهان جلايري مخصوصاً سلطان احمد ـ پسر سلطان اويس ـ (۷۸۴ ـ۸۱۳ق) كه علاقه‌مند به نقاشي و ادبيات بودند، در تبريز و بغداد مكتب تازه‌اي شروع به ترقي كرد كه تا حدي از تسلط و نفوذ مكتب ايلخاني بركنار ماند و جنيد شيرازي (معروف به بغدادي) و استاد عبدالحيّ و استاد شمس‌الدين بنيادگذاران اين مكتب بودند كه به دومين مكتب تبريز نامبردار گرديد؛ ديوان مصور خواجوي كرماني كه در يكي از تصويرهايش رقم استاد جنيد به چشم مي‌خورد و در موزه بريتانيا نگهداري مي‌شود، از مآثر هنري اين دوران است و همچنين ديوان سلطان احمد مورخ ۷۹۹ق كه در شهر بغداد فراهم شده و تصاويرش از كارهاي جنيد شيرازي مي‌باشد، نمونه‌اي از آثار مكتب تبريز به‌شمار مي‌رود.

در همان زمان، به روزگار پادشاهي شاه شيخ ابواسحاق اينجو و سپس آل‌مظفر، مكتب اول شيراز كه از سبك نقاشي سلجوقي متأثر شده، رونقي يافته بود، و تصاوير شاهنامه‌اي مورخ ۷۷۲ق كه در توپ قاپو سراي اسلامبول موجود است، نمايندة كارهاي اين مكتب محسوب مي‌شود.

مكتب دوم تبريز از لحاظ طراحي و جاذبه زيبايي و پختگي رنگ‌ها و نقش و نگار در و ديوار عمارات و پاره‌اي از جهات ديگر، بر مكتب اول تبريز و مكتب اول شيراز برتري دارد؛ ولي در عين حال از جهات مختلف هنري به پاي مكتب هرات نمي‌رسد. مكتب هرات با اينكه فاصله زماني زيادي با مكتب دوم تبريز (بغداد) نداشت، به علت تشويق شاهزادگان تيموري بيش از حد انتظار ترقي كرد و به ويژه در تذهيب و تصوير فرّ و شكوهي شايان يافت و مايه بخش مكاتب بعد از خود گرديد.

تصويرهاي شاهنامه بايسنغري از جمله فاخرترين و پرارج‌ترين مينياتورهايي است كه در زير كلك سحرآفرين استادان ايراني بيرون آمده و از لحاظ فخامت كار و دقت در طراحي و روشني تركيب و سليقه در صحنه‌آرايي و بهره‌گيري از رنگ‌هاي جذاب و چشم‌نواز در سطح عالي هنري است. از ميان دو شاهنامه معروف به «دموت» و «شاه تهماسبي» (معروف به هوتن) و شاهنامه‌هاي غيرمعروف ديگري كه در گوشه و كنار جهان وجود دارد، تنها «شاهنامه تهماسبي» با نسخه بايسنغري قابل مقايسه مي‌باشد. اين شاهنامه كه در زمان شاه‌تهماسب صفوي (حكمراني: ۹۳۰ـ۹۸۴) تهيه شده، از مهمترين آثار معتبر در هنر كتاب‌سازي ايران است.

اختلاف اين دو نسخه يكي در شماره تصاوير است كه از اين حيث نسخه شاه تهماسبي با داشتن بيش از ۲۰۰تصوير، غني‌تر از نسخه بايسنغري است و ديگري از لحاظ شكوهمندي و درخشندگي و تلألؤي رنگ‌آميزي است كه از اين جهت شاهنامه بايسنغري بر آن ديگري برتري دارد؛ گذشته از اين در تصويرهاي شاهنامه شاه تهماسبي با تغيير سبك، شباهت‌هاي ايراني بيشتر از مغولي مي‌باشد و كوشش هنرمندان اين مرز و بوم در به كار بردن ذوق و سليقه ايراني براي حصول استقلال در مينياتور ايران به طور كامل مشهود است.

در مقايسه سه تصوير از شاهنامه‌اي كه متعلق به قرن هشتم هجري و به احتمال زياد مربوط به جلايريان است و در استامبول نگهداري مي‌شود، با نسخه بايسنغري، مي‌توان نتيجه گرفت كه تخيّل و انديشه حماسي و نوعي تقليد زَبَردستانه از آن تصاوير، به نحوه خيره‌كننده‌اي با قدرت طراحي و فخامت هنري و مهارت در قلم‌گيري، به دوره تيموري انتقال يافته است. همچنين وقتي اين مقايسه با برخي از تصاوير نسخه‌اي متعلق به ۸۳۸ق كه در شيراز براي سلطان ابراهيم پسر شاهرخ فراهم شده و در «كتابخانه بادليَن» دانشگاه آكسفورد (نسخه ۱۷۶۳) مضبوط است، صورت مي‌گيرد، يا با شاهنامه‌اي متعلق به ۸۴۳ هجري كه براي محمد جوكي پسر شاهرخ ـ حاكم بلخ ـ تهيه شده (انجمن سلطنتي آسيايي لندن نسخه خطي شماره ۲۳۹) آشكار مي‌شود كه عظمت و پرمايگي هيچ‌يك به پايه شاهنامه بايسنغري نمي‌رسد.

نخستين تصوير كتاب، منظره شكارگاه سلطنتي در دو برگه روبروست، در حالي كه بايسنغرميرزا بر اسب سپيدرنگي سوار، سه تن از گماشتگان در پشت سر وي ديده مي‌شوند كه يكي از آنان چتري نگارين بر بالاي سر شاهزاده نگهداشته است، در برابر او نيز دو تن جوان يكي زانو زده و ديگري ايستاده، جامي به دست وي داده‌اند كه سرگرم نوشيدن آن است؛ بقيه اشخاص صحنه، شكارچيان‌اند كه درحال تاخت‌وتاز به شكار شير و گرگ و خرس و آهو و خرگوش مشغول هستند و وسيله آنان براي صيد جانوران، تيروكمان و شمشير و نوعي گرز مي‌باشد؛ دو تن رامشگر نيز به نواختن ساز، دست‌اندركارند.

در اين صحنه، الوان مختلف شنگرف و زنگار آبي و اُخرايي و سياه به نحو بسيار دلپذير و با رعايت قاعدة تند و كند (سير و روشن) به كار گرفته شده و زمينه كه منقش به گياهان و گل‌هاي رنگارنگ صحرايي است، به رنگ سپيدنشان داده شده است؛ اسبان به رنگ‌هاي گوناگون ترسيم گرديده‌اند كه سياهرنگ آنها يعني ادهم با توجه به زمينه سپيد،بسيار خوب جا افتاده است، چنانكه جامه برخي از اشخاص صحنه نيز در رنگ سياه بسي چشمگير و جالب است. درخت‌سازي و پرندگاني كه در پيرامون شاخ و برگ درختان پرواز مي‌كنند،‌زيبا و داراي حال و هوايي ستايش‌انگيز است و نيز تصوير جانوران كه درتيررس سواران قرار دارند، به رنگ طبيعي و بسيار پرحركت و هيجان‌انگيز مي‌نمايند.

در اين مينياتور از آب طلا (حلكاري) بهره‌گيري زياد شده است،‌چنان كه هوا زراندود است و تزيين جامه‌ها و تركش‌ها و زين و برگ‌ها، همه با دقيق‌ترين نفوش طلايان نمايان است. نازك قلمي و مهارت در طرح و دقت در ساخت و ساز و تجسم بخشيدن به حركات و سليقه در رنگ آميزي در اين دو صفحه بسيار استادانه مي‌باشد و جلوه و شكوه ويژه‌اي را به بيننده ارائه مي‌كند؛ خاصه اينكه از سه سو در هر برگ،‌تذهيب زيبنده‌اي آن را آراسته است.

مجلس شاعران: سومين تصوير مجلس، همنشيني شاعران است؛ بنابر روايت مشهور غيرمستند،‌عنصري، فرخي و عسجدي در پاي جويباري پوشيده از گل‌هاي رنگارنگ نشسته‌اند، در حالي كه فردوسي به سوي آنان مي‌خرامد،‌يكي از شاعران پيش‌آمده، از وي مي‌پرسد كه چه كس است و چه كاره است؟ در اين مجلس كه تقريباً يك ثلث صفحه را در برگرفته، زمينه كار مانند تصوير نخستين (شكارگاه) پر از گل و گياه است و دو اصله درخت در كنار جوي،‌ روبروي هم قد برافراخته است؛ دو تن خدمتگزار هم يكي صراحي به دست و ديگري جام در كف به نزد شاعران مي‌آيند.

در اين تصوير،‌كشش و ظرافت اندام در اشخاص ايستاده و حالات دروني آنان، به گونه دلپسندي نمايان است، چنان كه نگراني دو شخص نشسته كه ناشناسي سرزده به نزدشان مي‌آيد، به خوبي معلوم و آن ديگري كه به تفحص احوال شخص ناشناس رفته، به درستي مانند? آن است كه به فردوسي مي‌گويد: «اگر شاعر هستي، بفرما وگرنه باز گرد!»

تردستي نقاش در اين تصوير از جهت شاعرانه جلوه دادن آن و تناسب اندازه صحنه با شماره اشخاص و تأليف الوان متناسب و گونه‌گون و تجسم بخشيدن به گويايي تصوير از اصل داستان، درخور تحسين است. در اين مجلس از آسمان خبري نيست، ولي جويباري كه به شكل مارپيچي ترسيم شده و رنگ سيمين آن به مرور زمان سياه شده، در صحنه جلب توجه مي‌كند.

جمشيد: چهارمين تصوير كتاب كه نيمي از يك صفحه را اشغال كرده، مربوط به پادشاهي جمشيد است كه در كتيبه لاجوردي منقوشي در بالاي تصوير، به خط سفيداب رنگ نوشته است: «پادشهي جمشيد هفتصد سال بود». جمشيد بر تخت روي بالشي زردوز نشسته و شهبازي را،‌بازدار او به وي تقديم مي‌كند در حالي كه يكي از ملازمانش در كنار تخت ايستاده است؛ در جابه‌جاي اين صحنه، پيشه‌وران و صنعت‌گران سرگرم كارهاي مختلف از قبيل آهنگري،‌درودگري، خياطي و چرخ‌ريسي هستند.

چهره جمشيد در اين مجلس همان قيافه بايسنغر است كه نقاشان بنابر معمول، صورت هر پادشاهي را هنگام صحنه‌پردازي،‌در چهره پادشاه عصر خود مجسم مي‌‌كردند؛ رنگ‌هاي برگزيده در اين تصوير، ملايم‌تر از الوان «شكارگاه» است، ولي تحرك پيشه‌ورانه در افراد كاملاً مشهود است؛ زمينه مجلس به رنگ آسماني و غرق در گياهان و گل‌هاي رنگارنگ ظريفي است كه به وضع بسيار دلفريب و استادانه‌اي ساخته شده است. تخت پادشاه يك پارچه طلايي نگارين و سطح آن از فرش مزين به گل‌هاي زراندود سه ساقه‌اي مفروش است؛ جامه‌سازي در اشخاص صحنه، همانند نخستين تصوير و از لحاظ درخت‌سازي نيز هرچند شماره درختان كمتر است، ولي رنگ‌اندازي و ريزه‌كاري و دقت در نماياندن شاخ و برگ درختي كه در بالاي صحنه ديده مي‌شود بسيار زيبا و به طبيعت نزديك‌تر است. تناسب رنگ‌ها و پربودن ظرفيت مجلس از اشخاص و تزيينات دست افزارهاي صنعتي در اين مينياتور، طبع هر هنرشناسي را خرسند مي‌‌سازد.

تصوير پنجم: پنجمين تصويري كه عنوانش بند كردن فريدون ضحاك را به كوه دماوند مي‌باشد، قسمتي از متن صفحه و حاشيه را فرا گرفته است؛ در اينجا فريدون و وزيرش بر اسب سوارند و چتر شاهي به دست كسي كه در صحنه پيدا نيست بر بالاي سرش افراخته است. دو تن فرمانبر، دست و پاس ضحاك را گرفته در كوه دماوند ميخكوب مي‌كنند در حالي كه نيمه‌عريان است و دو مار از شانه‌هايش سربركشيده‌اند. در اين مينياتور توجه نگارگر بيشتر معطوف به كوه‌سازي و پرداختن به درختان كوهستاني بوده است كه با چيره‌دستي هرچه تمام‌تر و رنگ‌آميزي مناسب، كوه را به گونه‌اي لخت ترسيم كرده است؛ پرواز پرندگان و تصوير درختان كوه با لطافت خاصي كه منحصر به مينياتور سازي است از خيال‌انگيزي و دلاويزي برخوردار مي‌باشد.

چون توصيف همه ۲۱ تصوير اين كتاب به درازا مي‌شد، به ذكر چند مجلس بسنده شد و يادآوري مي‌كنيم كه اين تصويرها از حيث قدرت قلم و شكوهمندي و والايي در سطح اعلاي هنري است و بهترين معرف بلند پايگي در «مكتب هرات» مي‌باشد. ويژگي‌هاي كلي مشهور در تصاوير و مجالس شاهنامه بايسنغري به قرار زير است:

۱ـ تزيين صحنه‌ها به وسيله گل‌هاي ظريف رنگارنگ در زمينه كار و استفاده از طلاي محلول در جامه‌هاي اشخاص و بدنه تخت‌ها و برگستوان اسب‌ها و نقش‌ و نگار ديوارها مورد علاقه نقشبندان است.

۲ـ هواسازي «آسمان نمايي» ، گاه طلايي و گاه لاجوردي است و بر خلاف معمول، قطعات ابر در آسمان مشاهده نمي‌شود، جز اندكي در تصوير نهم: (كشتن سياووش).

۳ـ وجود پرندگان در بيشتر لوحه‌ها منظور نظر نقاش است و با زيبايي بسيار و رنگ‌هاي گوناگون در حالات مختلف و بيشتر در حال پرواز نشان داده مي‌شوند.

۴ـ تنوع در ترسيم و طراحي مجالس از جهت خلوت بودن يا شلوغي آن مطمح نظر مي‌باشد.

۵ـ قلم گيري (تحرير) در كنار نقوش گاه با مركب و گاه با رنگ، انجام پذيرفته و بسيار استادانه است.

۶ـ از سرسبزي و شكوه باري درختان به نحو شايسته و با لطافت خاصي در لوحه‌ها بهره‌گيري شده و توجه به درخت‌سازي در شكل‌هاي گونه‌گون از ويژگي‌هاي اين لوحه‌هاست.

۷ـ صف‌آرايي سواران متخاصم، با پوشش‌هاي و سلاح‌هاي جنگي مزين به نقوش طلايي، در برابر هم به شيوه‌اي جذاب و حماسه پرور در لوحه‌هاي پرچهره مشاهده مي‌شود كه بي‌نهايت با شكوه است. تصوير دهم (به كمند آوردن رستم سرخاقان چين را).

۸ـ انتخاب رنگ زمينه يا بوم گوناگون است و در هر لوحه، به تناسب نقش مورد نظر تفاوت پيدا مي‌كند.

۹ـ در كوه‌سازي از رويش درختان كاج كوتاه قد و كُنده درختان ساده در جابه جاي كوه، بهره‌برداري و رنگ‌آميزي شده است. تصوير پنجم (بند كردن فريدون ضحاك را در كوه دماوند) و هشتم (كشتن رسم ديو سپيد را).

۱۰ ـ خروج نقش از متن به حاشيه كه در واقع متصل به اصل داستان است، در چند لوحه ديده مي‌شود كه به نحو استادانه‌اي،‌ بر جلال و تنوع كار افزوده است. تصوير پنجم (بندكردن فريدون ضحاك را در كوه دماوند) و دوازدهم (رزم گودرز با پيران) و چهاردهم (آگاه شدن لهراسب از ناپديد شدن كيخسرو) و هجدهم (سپردن يزدگرد پسر خود بهرام را به منذر).

۱۱ـ ديوارسازي زيورآگين و موزائيك و كاشي‌كاري و سردرنگاري با گل و بته و ستون‌هاي بلند منقوش و در و پنجره‌سازي زيباي مشبك و گستردن فرش‌هاي خوش نقش فاخر، از جمله شيرين كاري‌ها و هنرآفريني‌هاي نقاش در اين كتاب است. تصوير ششم (ديدن زال رودابنه را) و دوازدهم (بر تخت نشستن لهراسب) و بيست و يكم (به جاي آوردن بزرگمهر را).

۱۲ـ نقش‌بندي قلعه و ساختمان و سردرعمارات و كنگره‌سازي بناها با تزيينات با شكوه و كتيبه‌نگاري ديوارها به خط ثلث سپيد رنگ روي زمينه لاجوردي، از ويژگي‌هاي اين نقوش است. تصوير چهاردهم (كشتن اسفنديار ارجاست را در درون كاخ او) و شانزدهم (گريستن فرامرز بر سر تابوت رستم).

۱۳ـ جامه‌سازي دو تكه با الوان دل‌انگيز گوناگون از پارچه‌هاي زري و زرنشان‌دار و ساختن كلاه خودها و زره‌هاي زراندود و تيردان‌ها و سپرهاي طلايي از امتيازات شاهنامه بايسنغري است.

۱۴ ـ در صحنه‌هاي جنگي و شكارگاه، تصوير اسب‌ها به الوان سياه، خاكستري، سپيد، قهوه‌اي، خاكي، نارنجي و ترياكي با زين و برگ و لگام زرنگار به حالت ايستاده و تاخت و تاز،‌ در نهايت دلارايي ترسيم شده است و زيبايي طبيعي اسب به بهترين طرزي جاذبه خير نشان دادن مي‌شود و در صف سواران، تقابل و توازن رنگ‌ها مورد رعايت است، چنان كه در جنگ تن به تن، اسب هر يك از دو سوار، به رنگي خاص و مناسب مجسم مي‌گردد.

۱۵ ـ قطع نظر از طراحي عالي و تقسيم‌بندي صحيح و حالت بخشي درست به تصاوير، توجه به تزيينات و درخشندگي نقش در مينياتورهاي اين شاهنامه به حدي است. كه هيچ پديده‌اي در عين لطافت بدون زيور از زير قلم نقاش بيرون نمي‌آيد و هرچه در لوحه ديده مي‌شود منقش به نقش‌هاي زراندود است كه اين جهت نظيري براي آنها نيست.

در تصويرهاي شاهنامه بايسنغري، ظرافت كاري‌هاي فني و تركيب اجزا و ابتكار در طراحي و تلفيق رنگ‌ها در كمال زيبايي و خيال انگيزي است، ولي برخي از تصاوير اين نسخه كه شامل نقش مايه‌هاي چهره‌سازي و حتي معماري است از گنجينه‌هاي پيشين يا همزمان خود تاثير پذيرفته و به گونه شايسته‌اي تغيير و تكامل يافته است؛ براي مثال سبك سر لوح‌سازي را تصويرنگاري را دراين كتاب با بخش‌هايي از نقاشي‌هاي نسخه «هماي و همايون» خواجوي كرماني كه براي بايسنغر ميرزا فراهم كرده‌اند (در تاريخ ۸۳۱ ق) و نيز در جُنگِ «برنسون» (مورخ ۸۲۰ ق ، فلورانس مجموعه برنسون) مي‌توان تا حدي همانند يافت. مينياتورهاي اين شاهنامه رقم نقاش را در برندارد و نقش‌آفرينان آن را بايد در ميان نگارگران و مذهبان دربار بايسنغر ميرزا جست‌وجو كرد كه نام عده‌اي از آنان عبارت است از: استاد سيدي نقاش، خواجه علي مصور، مولانا خليل مصور، استاد ولي‌الله، استاد سيمي نيشابوري، سيف‌الدين، غياث‌الدين و كمال مذهب.در كتاب «احوال و آثار نقاشان قديم ايران» در شرح حال سيف‌الدين خواجه چنين آمده است: «سيف‌الدين نقاش در عهد بايسنغر بوده و در هرات مي‌زيسته است. او به خواجه سيف‌الدين معروف بود كه علاوه بر فن تصوير و تذهيب، طبع شعري داشته و واحدي تخلص مي‌كرده است. در هنگام مرگ بايسنغر، مرثيه‌اي عالي در مرگ وي سروده است. برخي مينياتورهاي شاهنامه بايسنغر اثر اين هنرمند مي‌باشد».

پي نوشتها:

۱ـ احوال و آثار خوشنويسان، تاليف دكتر مهدي بياني، ج ۳، ص ۵۹۸.

۲ـ همان، ج ۱، ص ۱۱۷.

منبع مطلب: روزنامه اطلاعات

نظرات کاربران

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.