skip to Main Content
  • شعر

درودم به ایرانی آذری
هماره پی پاس میهن جَری

سبک تاز در جنگ رزم آوران
گران کوب در کار جنگ آوری

سپر کرده تن پیش تیرِ یلان
سر و سینه را ساخته خنجری

به انگیزش خسروانی سرود
به هم کوفته موکب قیصری

نموده به پیکار عثمانیان
به همراه پور صفی صفدری

زهی خیزش آذرآبادگان
که فرسود نیروی اسکندری

بسا کارزارا که در راه آن
به پاس وطن کرده جان اسپَری

شد افراشته بهر تدبیر مُلک
به دشت مغان خَرگه نادری

بنَسپرد سر در بر ناکسان
چو پیغمبران بر در ساحری

کند زیر و رو بُنگه خصم را
چو جالیز را بیل برزیگری

کند فخر بر نام ایران زمین
ز ژرفای اندیشه نی سَرسَری

فراشَست او تیرها شد رها
سوی زبده گندآور لشگری

بجوشد همی خون ایرانیت
به رگ های سالار ایران سری

سوار سمندش به سان سهند
گران تاب در حمله اژدری

چو بابک مهین نامور قهرمان
که برتازیان بست راه سری

چو یاد آورم نام آذرگشسب
فرستم به زرتشت صدها فری

چه دانی کز این خطه برخاستند
هزاران نگارشگر دفتری

در آموزش پارسی پیشرو
ز رازی سبق برد و مازندری

ز دانشور و شاعر نکته سنج
شده زین نکو گوهران زیوری

چو قطران که هر قطعه از شعر او
به دریای قُلُزم کند همسری

و یا چون همام و شریف از شرف
کند ناز بر تاق نیلوفری

سرایندگانش به صد شور و شوق
همه در تکاپوی شعر دری

برآرند از بحر زخار طبع
هزاران گوهر ویژه گوهری

به نوباوگانش فرستم درود
که محوند در رافت مادری

از او نام مشروطه شد سربلند
چو از ابرشم حله شُشتری

به آزادگان گشته پشت و پناه
به خودکامگان یافته سروری

به سردار و سالار ساز نبرد
هم او داد و سازیدشان سنگری

ز کوبیدن شاه ضحاک وش
هم از کاوه آموخته رهبری

برون راند از خاک زرخیز خود
تجاوزگران را به چالشگری

به عشق وطن خوش طرازد ادیب
سخن در تراز سخن گستری

نظرات کاربران

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.