به باغ خاطره ام همچو گل شگفتی و رفتی
به مغز خسته من بوی خوش نهفتی و رفتی
چه جلوه های جمیل از جمال کردی و دیدم
چه نکته های ظریف ازکمال گفتی و رفتی
دلم نیاز فراوان به خانه روبی داشت
غبار غصه ام از دل چه خوب رُفتی و رفتی
به خوابگاه خیالم به دلنشینی رؤیا
چو ناز در نگه دلفریب خفتی و رفتی
نواخت گوش مرا هر سخن که از تو شنیدم
چه شعرها که تو هم از لبم شنفتی و رفتی
شکفت خاطرم از دیدنت چو نرگس شهلا
ولی چه زود دریغا چو گل شکفتی و رفتی
نسفت گوهر یکدانه را کسی به ظرافت
چنان که دُرِّ سخن را ادیب سفتی و رفتی
استاد عزیز از راه دور یزد .. هر کجا هستید در پناه حق
در ضمن اون دستهای پر مهرتان را میبوسم و میبویم…که هیچ وقت انشاالله نا تندرست نشوید…