skip to Main Content

به باغ خاطره ام همچو گل شگفتی و رفتی

به مغز خسته من بوی خوش نهفتی و رفتی

چه جلوه های جمیل از جمال کردی و دیدم

چه نکته های ظریف ازکمال گفتی و رفتی

دلم نیاز فراوان به خانه روبی داشت

غبار غصه ام از دل چه خوب رُفتی و رفتی

به خوابگاه خیالم به دلنشینی رؤیا

چو ناز در نگه دلفریب خفتی و رفتی

نواخت گوش مرا هر سخن که از تو شنیدم

چه شعرها که تو هم از لبم شنفتی و رفتی

شکفت خاطرم از دیدنت چو نرگس شهلا

ولی چه زود دریغا چو گل شکفتی و رفتی

نسفت گوهر یکدانه را کسی به ظرافت

چنان که دُرِّ سخن را ادیب سفتی و رفتی

نظرات کاربران

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.