skip to Main Content
  • شعر
در اول ديماه ۱۳۳۰ اوراق قرضه ملی از سوی دولت برای
ياری‏طلبی اقتصادی از ملّت، منتشر گرديد. پس از آن
دستور بستن كنسول‏گری‏های انگليس در ايران از طرف
دولت صادر شد و تاريخ اخذ رأی در تهران برای انتخابات
مجلس نيز اول بهمن اعلام گرديد. به اين مناسبت اين
قصيده در همان روز به وسيله سراينده در راديوی تهران
قرائت گرديد.

بستن كنسول‏گری‏های انگليس

و انتشار قرضه ملی

به روز سختی و بدبختی و گرفتاری

 ثبات بايد و تدبير و عزم و هشياری

چو خيلِ حادثه روی آورد به مُلكِ وجود

 سلاحِ چاره به كار آيد و هُشيواری

سزد كه مرد بود همچو نقطه پابرجای

 چو گِرد اوست حوادث به سيرِ پرگاری

به كارزار حياتت چوكار گردد زار

 به زور كوش و تهّورنه شيون و زاری

كزآن توراست ظفرمندی و عدو بندی

 وزين توارست دلفگاری و دل آزاری

بسا كه روح ز آزار تن تجلّی يافت

 چنان كه باغ و گلستان ز ابر آذاری

چو در نبرد به مردانگی فشاری پای

 سزد كه بر صفِ مردان كنی علمداری

اگر اراده نباشد به كار، پشتيان

 ره مراد نپويد كسی به همواری

ظفر به روی كسی خنده زد به وفق مراد

 كه عزمِ محكمِ وی طعنه زد به دشواری

شفق به نام تو رنگين كند كرانه چرخ

 چو خونِ خويش به راه وطن كنی جاری

***

كنون كه ملّت ايران به كار دفع رقيب

 ز جنب و جوش برآورده حربه كاری

كنون كه گشته سحر، شام تيره بختی و باز

 دميده از افق شرق، صبح بيداری

كنون كه نهضت مشرق به بانگ قهرآميز

 به طردِ مغربيان دم زند ز قهّاری

كنون كه كشور ايران نهاده پای اميد

 در آستانه پيروزی و ظفر ياری

كنون كه پاك برافتد نفوذ اهرمنان

 به دست خلق و به تأييد ايزد باری

كنون كه دكّه جاسوسی (بربطانی)

 درين ديار شود تخته با دو صد خواری

سزد كه تن به تن آزادگان كشور ما

 شوند مظهر جانبازی و فداكاری

شوند شُهره به خصم افكنّی و سربازی

 شوند زُبده به نام‏آوری و سالاری

روا بود كه ز تخريب كاخ استعمار

 پی افكنند بنای شرف، به ستواری

مگر برافتد از اين ملك بيخ ناكامی

 مگر بخشكد ازين باغ، شاخ بی‏باری

مگر پديد شود صحّت و فضيلت و مال

 مگر عقيم شود فقر و جهل و بيماری

***

ز پشت «كاوه ‏ای» ای هموطن كنون برخيز

 به سان «نادر» و «يعقوب ليث صفاری»

تو پورِ «نادری» ای شيردل عَلَم برگير

 به عزم جزم و برانگيز شور سرداری

اساسِ قدرت بيگانه سخت برهم زن

 كه وضع مُلك تو برهم زد او به جبّاری

بكوش تا كه بنوشی به كارزار وطن

 ز دست فتح و ظفر، ساغری به سرشاری

كنون كه بر اثر كينه ‏ورزی اغيار

 فتاده كشورت اندر فشار ناداری

كنون كه دولت حاضر ز بهر استمداد

 دراز كرده به سوی تو دست همكاری

به كسب نام نكو اين مهين فريضه توراست

 كه برگ  قرضه ملی  كنی خريداری

ازين طريق ـ به پيكار خصم شركت جوی

 كه هم توراست ز توفيق بهره ‏برداری

***

به سوی مجلس ملی فرست آنان را

 كه در مصائب ملّت كنند غمخواری

نه آن گروه سيه كار دزد را كه همی

 ز خونِ خلق نمايند چهره گلناری

ز انتخاب تهی مغز مردم زر دوست

 بكوب بر سرِ بازار كوس بيزاری

ز برگزيدن ناپاك سيرتان شرير

 كه شُهره ‏اند به بدخويی و بد اطواری

حذر نما و بپرهيز كاين گروهِ عليل

 نمی‏كنند زِ مام وطن پرستاری

در انتخاب نمايندگان مجلس نو

 بگير دامن فضل و ستوده كرداری

بگير دامن آزاده‏ای كه بهرِ رقيب

 نكرده خدمت و نسپرده تن به بيگاری

به مجلسی كه بود مغزِ مملكت بفرست

 كسی كه هست ورا مغز مملكت‏داری

درين عمل كه بود بس خطير و بس دشوار

 مگير جانب سستی و سهل ‏انگاری

كه از وكيل بد آيد پديد در افاق

 نفاق وجورو جنايت، فَساد و طرّاری

به سان كلك  اديب  از برای حفظ وطن

 طريق عشق به سر پوی و كن شكرباری

نظرات کاربران

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.