دوم اکتبر مقارن با دهم مهر روز جهانی بدون خشونت
خشونت
شعرواره
خشونت بس نكوهيده ست و انسان را كجا زيبد
كه همنوعان خود را با خشونتها بيازارد
مگر فرقى ميان آدمى با ساكنان جنگل از
ببر و پلنگ و شير و كفتار و جز اينها نيست
گر انسانى ندارد مهر
گر از رحم و شفقت جسته بيزارى
چه باشد غير موجودى ز احساس و شرف عارى
چه سان انسان گر انسان است و دارد اُنس انسانى
تواند كشت بى پروا ز همنوعان خود يك تن به آسانى
مگر كوچكترين زخمى كه در دستان او باشد
برايش رنج آور نيست؟
مگر از زخم پايش نيست نالان در گَهِ رفتن؟
مگر از سوز هر زخميش در اندام شاكى نيست؟
چرا بر پيكر ديگر كسان زخمى زند كارى؟
كه از پايش درآرد با دژمخويى و خونخوارى!
چرا آنكس كه بهراسد ز نيش سوزنى بر تن
ببرّد گردن همنوع خود بى هيچ رحمى قدرِ يك ارزن
درين انديشه ام حيران
درين وادى ز حيرت گشته سرگردان
چرا فرمانروايى جابر و قاهر
براى حفظ قدرتمندى خود مى شود حاضر
كه جمعى مردم آزاده را در خون كشد روزى
به نام مقتدرْ فرماندهى، سردارِ پيروزى
به جرم احترام حق و آزادى
به جرم پاسدارى از حقوق خويش و از قانون
چرا بايد كه زندانى شَوى يا غوطه ور در خون؟
شگفتا كآن جنايت پیشه از بدنامى تاريخ ننديشد
دريغا كو ز كيفرهاى يزدانى به منزلگاه جاويدان نپرهيزد