گرچه پيوسته كار بايد كرد
خردش دستيار بايد كرد
از نشاط و شعف به عمقِ ضمير
سِيرِ باغ و بهار بايد كرد
با اميد و سعادت و اقبال
عهد خويش استوار بايد كرد
جز غم عشق با دگر غمها
راه قهر اختيار بايد كرد
دم غنيمت شمار و حالى كن
لحظه ها را شكار بايد كرد
با زبان آوران بى منطق
من ندانم چكار بايد كرد؟!
زير و بم هاى اقتصادى را
راست چون سيم تار بايد كرد
شيوه پيشْرفتگان درياب
كز همين ره گذار بايد كرد
هر كجا بارِ ماندن افكندى
فكر يار و ديار بايد كرد
در ره اعتلاى نام وطن
جان و تن را نثار بايد كرد
غم جانكاه را ز ساحت دل
با هنر بركنار بايد كرد
علم و تدبير و بى نيازى را
با شرف همقطار بايد كرد
با خشونت هر آنكه قدرت يافت
خلعش از اقتدار بايد كرد
تشنه را گو سوى كوير مرو
روسوى چشمه سار بايد كرد
در جهان با عدالتى پى گير
رامشى برقرار بايد كرد
در سياست شعور و دانش را
جانشين شعار بايد كرد
بدعت و ابتكار را فرق است
كار بدعت مهار بايد كرد
با سخنهاى نكته دار «اديب»
دفترى يادگار بايد كرد