skip to Main Content

گرچه پيوسته كار بايد كرد

خردش دستيار بايد كرد

از نشاط و شعف به عمقِ ضمير

سِيرِ باغ و بهار بايد كرد

با اميد و سعادت و اقبال

عهد خويش استوار بايد كرد

جز غم عشق با دگر غمها

راه قهر اختيار بايد كرد

دم غنيمت شمار و حالى كن

لحظه‏ ها را شكار بايد كرد

با زبان‏ آوران بى ‏منطق

من ندانم چكار بايد كرد؟!

زير و بم‏ هاى اقتصادى را

راست چون سيم تار بايد كرد

شيوه پيشْ‏رفتگان درياب

كز همين ره گذار بايد كرد

هر كجا بارِ ماندن افكندى

فكر يار و ديار بايد كرد

در ره اعتلاى نام وطن

جان و تن را نثار بايد كرد

غم جانكاه را ز ساحت دل

با هنر بركنار بايد كرد

علم و تدبير و بى ‏نيازى را

با شرف هم‏قطار بايد كرد

با خشونت هر آنكه قدرت يافت

خلعش از اقتدار بايد كرد

تشنه را گو سوى كوير مرو

روسوى چشمه ‏سار بايد كرد

در جهان با عدالتى پى‏ گير

رامشى برقرار بايد كرد

در سياست شعور و دانش را

جانشين شعار بايد كرد

بدعت و ابتكار را فرق است

كار بدعت مهار بايد كرد

با سخنهاى نكته‏ دار «اديب»

دفترى يادگار بايد كرد