اى دوست، به عهد خود وفا كن
باز آ و عنايتى به ما كن
اينجا به غرور و ناز، بخرام
جا بر سر و چشم آشنا كن
ما سر به كف تو مىسپاريم
تو زلف سيه به ما رها كن
شورى به وجود ما، در افكن
صد فتنه ز دلبرى به پا كن
خواهى كه قفا زنى؟ قفا زن
خواهى كه صفا كنى؟ صفا كن
چون گل كه دمد به طرف گلزار
اين خانه چو بوستانسرا كن
همراه نسيم صبحگاهى
از دل گِرِهَم چو غنچه واكن
من عاشق يكدلم به اخلاص
كام دلِ چون منى روا كن
بر حال «اديب»، بنگر از مهر
آن عهد كه كردهاى وفا كن