skip to Main Content
  • شعر

كسى كه گردش گردون نمود بيدارش
به گِردِ نقطه غفلت نگشت پرگارش
به راستى نبود درخور مقام بلند
كسى كه هست فرودين زمينه مقدارش
خوش آن كسى كه در اوج فراز دستى و زور
به ديگران نرسد دست جور و آزارش
به سردمهرى گيتى چرا نينديشيد
كسى كه چندگهى گرم بود بازارش
همان كه در ره سعى و عمل نيافت مراد
مباد كاين همه سازد ز كار بيزارش
كسى كه راست كند بر كسان گرفتارى
فلك به كجروى آخر كند گرفتارش
مياز دست تعدى به خانمان كسى
كه در فضاى عمل كوته است ديوارش
گر آزمند نهد عمر خويش در ره مال
رسد گهى كه پشيمان شود ز رفتارش
ز مرده ريگ پدر هر كه قدر نشناسد
چه جاى غم كه به دريوزگى كشد كارش
كسى كه مهر وطن در دلش نه جاى گرفت
به جاى مهر، فروپوش رخ ز ديدارش
حكيم كيست جز آن كس كه در مَدار خرد
به علم و حلم بچرخد ستوده كردارش
اديب نيست جز آن كس كه در كمال خلوص
اثرگذار برآيد گزيده اشعارش

نظرات کاربران

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.