skip to Main Content
  • شعر

به مهر فروزان خروشيد، ماه
بگفت اين منم با سپاهى گران
همى راه پويند همراه من
به گردون فزون از شمار اختران
تو تنها سپارى ره خويشتن
كست نيست همراه از ياوران
به پاسخ چنين گفت تابنده مهر
كه بيهوده با من مشو سر گران
تو را تابش عاريت از من است
سپاهى كه دارى چه نازى بر آن
تو را همرهان پاسدار شب‏اند
چه خير است از تيرگيها در آن
منم گرچه تنها وليكن ز من
جهان روشن آمد كران تا كران
به تنهاى تنها يقين برتر است
يكى قهرمان از بسى ديگران
ز خودبينى و ناسپاسى مجوى
بزرگى به نزد خردپروران