گل بشكفته باز از نو به گلشنها فراز آمد
دل غمديده ما را به شادى چارهساز آمد
نسيم نوبهارى از محبت دلنواز آمد
پيام دوستى آرامبخش اهل راز آمد
به گوش آواى ساز آمد
به خاطر چنگ ياز آمد
بيا اى دوست تا اين روزها دمساز هم باشيم
به دلجويىّ هم كوشيم و غمپرداز هم باشيم
چو مرغان با نشاط و شوق همپرواز هم باشيم
چو روحى در دو تن وابسته و همراز هم باشيم
به عيـش انباز هم باشيـم
به جان دمساز هم باشيم
بيا تا جام شادى را به كام يكديگر نوشيم
بيا دلجويى هم را ز غمناكى به جان كوشيم
بيا چشم از خطاى دوستان در دوستى پوشيم
بيا در آشنايىها خوش و خرّم به هم جوشيم
به تن رخت وفا پوشيم
مى از پستان رز نوشيم
چمن مست و هوا مست و من و تو جزو مستانيم
بيا راحت گزين كآسوده از جور زمستانيم
خوشا كامروز گرم كامرانى در گلستانيم
به مهر و دوستى پابند و جزو حقپرستانيم
چو شمعى در شبستانيم
برى از كيد و دستانيـم
بيا تا داستان عاشقى را زنده گردانيم
بيا اين كيمياى عمر را پاينده گردانيم
شعاع زندگى از پرتوش تابنده گردانيم
وجود خويش را در دوستى سازنده گردانيم
هنر زاينده گردانيم
ره آينده گردانيـم