بانگ طربناك از اين ديار نيايد
بوى رهايى از اين حصار نيايد
كم شنوى گفته غير ياوه و ترفند
منطق و برهان دگر به كار نيايد
چشم به راه از چه مانده ايد در اين دِير
مژده ی بهبود از اين ديار نيايد
منتظر از بهر چيستيد در اين دشت
پاك نسيمى ز كوهسار نيايد
خير نيايد به پيش تا نرود شر
تا نشود طى خزان، بهار نيايد
غم به تو مانَد در اين ديارِ غم انگيز
بيش مخور غم كه غمگسار نيايد
روى بگردان ز گردبادِ حوادث
كز سوى اين دشت جز غبار نيايد
دم مزن از معدلت كه رهروِ بيداد
با تو در اين ماجرا كنار نيايد
ترس ز فردا مدار « اديب » كه شايد
بدتر از امروز روزگار نيايد