skip to Main Content

سروده استاد مظاهر مصفا درباره شاعر ملی ایران

به مناسبت مراسم یادبود استاد مظاهر مصفا این سروده از ایشان در سایت منتشر می شود. 

ای برومند ادیبی که به فضل
مایه فخر سپاهانی تو

به نکو رویی و خوشخویی و لطف
رشک باغ و گل و ریحانی تو

گوهری از دل دریای عمان
لعلی از کان بدخشانی تو

به فضیلت به مروت به شرف
معنی کامل انسانی تو

دیرگاهی ست که از حّب وطن
به نگهبانی ایمانی تو

به وفاداری تا پای هلاک
بر سر وعده و پیمانی تو

هنرآموز و هنرمند بلیغ
سخن آرا و سخندانی تو

به کرامندی و حرّیت نفس
جفت آزاده یمگانی تو

متشرّع، متعهد، مسئول
از سر صدق ، مسلمانی تو

همت و رادی و آزادی را
هست عمری که ثناخوانی تو

شرف بند کمال همبند
عزت محبس و زندانی تو

غزل و قول دری را امروز
مرغ خوش نغمه بستانی تو

مرغ تصویر و گل تذهیبی
قاب آیینه و قرآنی تو

در هنر مردمک چشم کمال
وز کرم چشمه احسانی تو

مرد اخلاص عمل اهل صلاح
بنده ی خالص یزدانی تو

مرد میدانی در صبر و ثبات
گوی بس برده به چوگانی تو

از تو دامان وطن پرگهرست
از چه رو سر به گریبانی تو

نه گزافیست اگر می گویم
شاعر ملیِ ایرانی تو

 

شاعري بر بلنداي عشق و آزادگي

تاريخ خبر: پنجشنبه ۲۲ فروردین ۱۳۹۷– ۵ شعبان ۱۴۴۰ـ ۱۱ آوریل ۲۰۱۹ـ شماره ۲۷۲۵۵ 

نگاهي به کتاب«دردآشنا»،مجموعه غزليات اديب برومند

شاعري بر بلنداي عشق و آزادگي
پوران‌دخت برومند
20-15-22
 
 

عشق زيبا غزل عهد جواني است «اديب»

سخني خوشتر از اين در همه ديوانم نيست

از آنجايي‌که در کنار پدر و در سايه‌ پرمهر او زيسته و با اشعارش از دوران کودکي مأنوس بوده‌ام، روا دانستم که نگاهي کوتاه به مجموعه غزلياتش با نام دردآشنا داشته باشم. پدر شاعري است آزادانديش که وجودش سرشار از عشق و محبت است.

مهر و دوستي شادمانه به نهانخانه دل او راه يافته و سخن پرنقش و نگارش چونان سايباني از پرنيان گلگون بر پيوند ديرپاي مهر و دل سايه گسترده است. او دل به ديدار عشق مي‌سپارد و جستجوگر عشق در بيکرانه عالم هستي است.

عشقي که با وجودش سرشته شده و آن را بهره خود از لطف و بخشش پروردگار مي‌داند.

زِ عشق شکوه ندارم که اين عطيه‌ ناز

خدا زِ لحظه‌ خلقت نهاد در خويم

او ماندگاري شعرش را از دولت سر عشق دانسته، بر بلند ايوان عشق سر فرود مي‌آورد و در سايه‌ ديوار آن آرام مي‌يابد:

رهين منت عشقم به روزگار «اديب»

که سايه‌اش زِ سر خويش کم نمي‌بينم

عشق و دلدادگي اديب با پاکدلي و يکرنگي همراه است و آزادگي و وارستگي‌اش نشان پرهيز اوست از سوداگري در راه عشق:

زِ دولتِ سرِ عشق است گر بماند دير

به يادگار بسي طرفه داستان از من

اگر نتيجه‌ آزادگي زيان‌کاري‌ است

چه غم که سود زِ سوداگران، زيان از من

اديب برومند،پيمان‌منش و استوار بر پيوند مهر و دوستي است. او وفاي به عهد را مي‌ستايد؛ اما دريغ که در زمانه‌ او پيمان‌ها را بهايي نيست و فرسوده کالاي وفا راهي به بازار ندارد:

شد وفا فرسوده کالايي به عهد ما «اديب»

کز گذشت روزگارش تار هست و پود نيست

پدر با ناراستي‌ها و ناروائي‌ها سر سازش ندارد. او که گوهر عزت خويش را رايگان به دست نياورده، دام قدرت را پرخطر مي‌داند و با خوشخوئي و مردم‌نوازي در پي راهيابي بر بام فضيلت است:

عبرت از بدعهدي ايّام مي‌بايد گرفت

اين پيام روشن از خيام مي‌بايد گرفت

خواهي ار نام بلند و چهره‌ گلگون به دهر

چون شفق از دورِ گردون، جام، مي‌بايد گرفت

دامِ قدرت بس خطرناک است و کامش پرنهيب

پس برون از دامِ قدرت، کام مي‌بايد گرفت

از رهِ خوشخويي و مردم‌نوازي‌ها «اديب»

بر سرِ بام فضيلت، نام مي‌بايد گرفت

اديب برومند شاعري است پايبند به آيين کهن شعر پارسي که درون‌مايه اشعار عاشقانه، عرفاني، سياسي، اجتماعي و اخلاقي‌اش در قالب‌هاي قصيده، رباعي، غزل، قطعه، مثنوي جاي گرفته است. در شعري مي‌گويد:

سخن نو آورم از محتواي فکرِ ظريف

ولي به ظرف سخن مست ساغر کهنم

و در جائي ديگر:

«اديب» از گفته‌هاي نغز و دلجوي

سخن را نو به آئين کهن کرد

او به سبک عراقي غزل مي‌سرايد، اما تک بيت‌هايي از غزلهايش گرايش گاه به گاه او به شيوه‌ اصفهاني را نشان مي‌دهد. غزليات پدر دربرگيرنده‌ مضامين تازه و دلنشيني است که در همراهي با توصيف‌هاي دل‌انگيز و ترکيبات نو و بديع، با آهنگي خوشايند و دلپذير بر دل مي‌نشيند و با زبان امروز دمساز

مي‌گردد.

شعري هموار که بازتاب خواسته‌ها و آرزوهاي شاعر و مردم روزگار اوست و گاه با چاشنيِ کنايات، تشبيهات، استعارات، زبانزدها، اصطلاحات روزمره‌ مردم نيز همراه مي‌شود. به ابياتي از غزليات او در کتاب دردآشنا اشاره مي‌کنيم. نمونه‌هايي از اين اشعار:

گوهر عزت خود را نفروشيم به زر

اين سخن راست بگوئيد خريداران را

لقمه‌ شبهه مخور، کارِ خطا پيش مگير

گرچه ايزد نَبُرد نانِ خطاکاران را

*تناسب- گوهر، زر؛ خريدار، فروش

*ترکيب- لقمه‌ شبهه خوردن: خوردن آنچه حلال و حرام بودنش مجهول باشد؛ نان بريدن : قطع کردن روزي

به ملک عاطفه ما حق آب و گل داريم

کز آب مهر و عطوفت سرشته شد گِلِ ما

*ترکيب کنائي- حق آب و گل داشتن: حق و سابقه اقامت داشتن

*تکرار مليح- گِل، آب

من به پيکار دل خود سپر انداخته‌ام

تا تو در شهرِ وجاهت، عَلَم افراشته‌اي

*ترکيب کنائي- سپر انداختن: تسليم شدن؛ عَلَم افراشتن: مشهور شدن، نشانه شدن

فداي همت آن پهلوان عرصه‌ عشق

که نقل مجلس خوبان کند فسانه‌ خويش

به رنگ ثابت اگر خويش را نشان ندهي

ميان اهل زمان گم کني نشانه‌ خويش

*تناسب‌ها- پهلوان، عرصه؛ مجلس، نقل افسانه

*جناس- نشان، نشانه

*ترکيب- به رنگ ثابت خويش را نشان دادن: يک رنگ و ثابت قدم بودن

ديشب به ياد روي تو خون مي‌گريستم

من دانم و خداي که چون مي‌گريستم

ويران‌سراي خاطر سيلاب ديده را

بر حالِ زارِ سقف و ستون مي‌گريستم

*اضافه‌ تشبيهي- ويران‌سراي خاطر سيلاب ديده

*تناسب- سراي، سقف، ستون، ويران

*جناس- خون، چون

درآن مقام که شد شيشه برتر از الماس

زِ تابناکي و شهرت بريدنم بايد

مرا که باد به دست است در قلمرو هوش

به کوي باده‌کشان، سرکشيدنم بايد

*تناسب- شيشه، الماس، تابناکي، بريدن

* ايهام- سرکشيدن

*جناس- باده، باده‌کشان

*ترکيب- باد به دست بودن: دست خالي بودن

نيست دست کمي از شمع دل‌افروز تو را

که چو پروانه‌ام آتش به سراپا زده‌اي

گر زِ پروانه من آشفته‌تر آيم نه عجب

که به عاشق‌کشي از شمع تو بالا زده‌اي

*تناسب‌ها- دست، سر، پا؛ شمع، پروانه، آتش

*ترکيب‌ها- بالا زدن: بالا گرفتن، ارتفاع گرفتن؛ دست کمي نداشتن از چيزي: کمتر از آن نبودن

هيچش به ناز خوشه‌ پروين نياز نيست

آن‌را که يک ستاره به هفت آسمان نبود

*ترکيب- يک ستاره به آسمان نداشتن، دست خالي بودن

*تناسب- خوشه‌ پروين، آسمان، ستاره

دل منه بر هر در باغي که بنمايند سبز

گرگ را ديدم که گاهي در لباس ميش بود

*ترکيب- دل بر در باغ سبز نهادن: فريب خوردن؛ گرگ در لباس ميش بودن: فريبکاري

زِ بس به خانه‌ رگ ها شده ا‌ست خون ها سرد

به بي‌صفائي اين سردخانه مي‌خندم

سر نياز من و آستان کس هيهات

به ناز و نخوت هر آستانه مي‌خندم

کنون که ياوه‌سرايي است باب مردم روز

به شام غربت شعر و ترانه مي‌خندم

*ترکيب- خون به خانه‌ رگ سرد شدن، دلمرده، خونسرد و بي‌تفاوت شدن

*جناس: آستان، آستانه؛ ناز، نياز

*تضاد: روز، شام

دل منه بر ستم‌آباد که ويران گردد

هر عمارت که درين مرحله بنياد کنند

کاخ بيداد و ستم دير نماند آباد

وگرش بام و در از آهن و پولاد کنند

*ترکيب- ستم‌آباد

*تناسب‌ها- کاخ، بام، در، عمارت؛ آهن، پولاد

*تضاد- آباد، ويران

از شوق عشقت عاقبت من سر به صحرا مي‌نهم

بر چشم من بنشين تو هم گر دل به دريا مي‌زني

*ترکيب‌هاي کنائي- سر به صحرا نهادن: پريشان و آواره شدن؛ دل به دريا زدن: بي‌پروا به کاري پرداختن، خطر کردن

*تناسب- سر، چشم، دل

زِ غم گشتم زمين‌گير و به ياد ماه خود هر شب

چه شيرين قصه‌ها با اختران آسمان دارم

*تناسب- شب، اختر، ماه، آسمان

*ترکيب- زمين‌گير شدن: ناتوان و درمانده شدن

*تضاد- زمين، آسمان

رسيد نامه‌ات امروز و شادمانم کرد

که بارنامه‌ دل بود و ره به جانم کرد

*ترکيب‌ها- بارنامه‌ دل؛ ره به جان کردن: به جان راه يافتن

زِ سوز عشق و غم هجر يار و بيم و اميد

عجب محاصره‌ دل به چارسو کردم

زِ تيغِ حسرت از آن روي زخمي‌ام در عشق

که شرم را سپر پاس آبرو کردم

*تناسب‌ها- چارسو، محاصره، تيغ، زخمي، سپر؛ شرم، آبرو

*تضاد- بيم، اميد

شعر اديب برومند، خوش‌نقش و نگارين است. او راز و رمز سخن را مي‌شناسد و ظرافت‌هاي شعري با تصاوير خيال‌انگيز آن‌چنان آراسته و پيراسته در کنار هم قرار مي‌گيرند که گوئي همنشينان و همرازاني

ديرينه‌اند.

تناسب آهنگين واژگان، ملاحت تکرارها، تضاد و تناسب‌هاي مستقيم و معکوس واژگان، ريزه‌کاري‌ها و آرايه‌هاي ادبي آن‌گونه دلنشين و طبيعي پيوند يافته‌اند که نشاني از تصنع و دشواري در آن به چشم

نمي‌آيد.

نقش‌بندي‌هايي که زينت‌بخش ابيات پرمغز اوست و گوياي شيرين‌کاري و تردستي هنرمندانه‌اش در سرودن شعر

است:

چون شراب ارغواني خوش به رگهايم دويدي

چون فروغ شادماني خوش به چشمانم نشستي

بود همچون دير متروکي مرا ويرانه‌ دل

تارک دنيا شدي در دير ويرانم نشستي

*تضاد- دويدي، نشستي

*تشبيه- دل ويرانه به دير متروک (که تارک دنيا (معشوق فداکار) درآن جاي گرفته) تشبيه شده است.

*جناس- ويران، ويرانه

*تناسب آهنگين: تارک، متروک

مپيچ درغم کمبود و خم مشو برِ کس

که راه خير درين پيچ و خم نمي‌بينم

زِ دوري تو مگر فرش نخ‌نماست دلم

که نقش‌مايه در او مرتسم نمي‌بينم

*تصدير- پيچ و خم

*تناسب- فرش، نخ، نقش، مرتسم

*تشبيه- دل ريش به فرش نخ‌نما تشبيه شده است.

از بس به کف خوبان شد دست به دست اين دل

با در به دري نالد کاشانه به کاشانه

منع دل خويش از عشق هرگز نکنم باري

کي راز خرد گويد ديوانه به ديوانه

حکم ازلي داده ست از بابت خودسوزي

در وقت طواف شمع، پروانه به پروانه

*ترکيب‌هاي کنائي- دست به دست شدن: بازيچه قرار گرفتن؛ در به در شدن: آواره و سرگردان شدن

*تکرار مليح- دست، کاشانه، ديوانه، پروانه

*تضاد- خرد، ديوانه

*جناس- پروانه، پروانه

*تناسب- شمع، پروانه، خودسوزي

مرا زِ مردم خونريز مست باکي نيست

چه‌ها که بر سرم آن چشم نيم‌مست آورد

ببست پاي دلم را به بند زلف دراز

چو غمزه با نگهش رو به بند و بست آورد

نشست گل همه با خار و خونْ جگر گرديد

که هرچه بر سرش آورد هم‌نشست آورد

«اديب» چون زِ پي نازنين غزالان رفت

به انجمن غزلي نغز نازشست آورد

*ايهام- مردم

*تناسب- مردم، چشم؛ بند، بست

*جناس- ناز، نازنين؛ غزال، غزل

*تناسب آهنگين- خار، خون

*ترکيب‌ها- هم‌نشست؛ بند و بست؛ نازشست آوردن: کار در خور تحسين و آفرين کردن

*تضاد- گل، خار

اشک بهار چهره‌ گل شويد از غبار

خندد گل شکفته به روي بهار اشک

جان‌پرور است دامنه‌ کوهسار عشق

شورافکن است منظره‌ آبشار اشک

در التهاب عشق چه بهتر زِ جام مي؟

در شوره‌زار غم، چه به از چشمه‌سار اشک؟

بر طرف سنگلاخ چه حاصل گذار جوي؟

يارب مباد بر دل سنگين، گذار اشک

*تصدير- اشک بهار، بهار اشک

*تناسب آهنگين واژه‌ها- آبشار، چشمه‌سار، کوهسار، شوره‌زار؛ منظره، دامنه؛ بهار، غبار

*تکرار مليح- گذار

*جناس- سنگلاخ، سنگين؛ شورافکن، شوره‌زار

تا کي به سراغ من دلخسته نيايي

سوي من دلخسته‌ وارسته نيايي

خستي دل خونين من از ناخن بيداد

تا چند پي پرسش اين خسته نيايي

پيوسته منم واله‌ ديدار تو اما

هرچند دلم شد به تو پيوسته نيايي

اي تشنه به آزار دل از دست تو فرياد

کاندر پي اين کوزه‌ بشکسته نيايي

از پاي دلم بند ملامت نگشايند

تا بر سر اين صيد زبان‌بسته نيايي

*جناس- دلخسته، خستي، خسته

*تناسب- ها- پاي، بند، صيد، زبان‌بسته؛ تشنه، کوزه‌ بشکسته؛ دست، پاي، سر، زبان

*تصدير- پيوسته

*ترکيب- زبان‌بسته: ناتوان، رنجور، خاموش

*تناسب آهنگين- دلخسته، وارسته، پيوسته، بشکسته، زبان‌بسته

دلم زِ خيره‌سري‌هاي روزگار شکست

نگارخانه‌ عيش مرا حصار شکست

فغان زِ عشق که ديوار صوتي دل من

زِ پرگشايي اين مرغ جان‌شکار شکست

نمود در دلم از غمزه موشکي پرتاب

کزين سراچه ستون‌هاي پايدار شکست

زِ خشت ميکده شايد که بشکند سر شيخ

که طعنه‌اش دل رندان مي‌گسار شکست

دهان شکوه‌ من سخت بسته بود، وليک

زِ دستبرد غم اين قفل استوار شکست

*تناسب‌ها- ديوار صوتي، موشک، مرغ جان شکار (استعاره از هواپيما)؛ سراچه، ستون؛ دل، سر، دهان، دست؛ دستبرد، قفل

*جناس- ميکده، مي‌گسار

*تضاد- شيخ، رند

دارد ترنم شب، طرز نواي ما را

گويي سکوت شب هم دارد هواي ما را

در شامگاه غربت در خون خود فروخفت

مسکين شفق چو بنشيند خونين نواي ما را

بانگ از گياه برخاست گل کرد پيرهن چاک

تا جغد ناله‌گر شد بستان‌سراي ما را

ما کشتگان باغيم از ارّه‌هاي تزوير

از باغبان بگيريد پس خون‌بهاي ما را

پيچيده در کفن شد عقل از کف خرافت

زين ديو کو مفرّي انديشه‌هاي ما را

از هر کرانه برخاست بانگي ز ناي بومي

تا در خموشي افکند دستان‌سراي ما را

گيتي به کس نماند، بازيچه‌ فنائيم

شعر اديب داند، راز بقاي ما را

*تناسب- گل، گياه، بستان، باغ، ارّه، باغبان؛ ترنم، نوا، بانگ، ناي، دستان‌سرا؛ خرافت، ديو، بوم؛ کشته، خون‌بها

*تناسب آهنگين- خون، خود، فروخت، خونين، خون‌بها، خرافت، خموشي

*جناس- خون، خونين

*تضاد: فنا، بقا؛ بانگ، خموشي

اديب به ميهن خويش مهر مي‌ورزد، او هنر، ادب، فرهنگ، آداب و رسوم سرزمين ايران را مي‌ستايد و اشعارش سرشار از تلميحات و اشارات اساطيري، تاريخي، فرهنگي، داستاني اين مرز و بوم است.

در لابه‌لاي ابيات غزل‌هايش ما شاهد هم‌آوايي با نيک‌نامان حماسه‌ساز و همدلي با دلدادگان پاکباز منظومه‌هاي ادب پارسي هستيم؛ او در شهر خاموشان چشم انتظار جنبش روئين‌تني رهائي‌بخش است.

دل به تنگ آمد از اين وحشت‌سرا، کو مأمني؟

تا پناه آرم بدانجا بي‌هراس از رهزني

شهر جان خاموش و پيک آرزو گم‌کرده راه

کوچه‌ دل بي‌نشان و تن به ويران مسکني

کو اميدي، کو قراري، رستم اينجا گو مپاي

اين نه آن چاهي است کز وي سر برآرد بيژني

غم به روئين‌دژ همي‌ماند در او جان ها اسير

کو اميد و آرزو را جنبش روئين‌تني؟

*تلميح- رستم، بيژن (داستان بيژن و منيژه شاهنامه‌ فردوسي)؛ روئين دژ، روئين تن (داستان هفت‌خوان اسفنديار و گشودن

روئين‌دژ)

به سينه ياد تو چون سنگ ريزه در ته جوست

و گر چو آب شود يادها فراموشم

به من تصوّر تر دامني خطاست«اديب»

که گر به خرمن آتش روم سياووشم

*تلميح- سياووش (داستان سياووش در شاهنامه‌ فردوسي و گذشتن او از آتش)

عشق و بس خاطره کان لاله‌ خونين دل داشت

يادگاري است زِ مجنون که درين هامون است

*تلميح- مجنون (منظومه‌ عاشقانه‌ ليلي و مجنون نظامي گنجوي)

او عزيز سر و جان است و دل من وطنش

خبر از آن مه کنعان به وطن بازآور

*تلميح- مهِ کنعان (داستان به چاه افکندن حضرت يوسف توسط برادرانش و بي‌خبري يعقوب از او)

در طريق عشق شيرين، نيست خسرو مرد راه

طي اين ره را کسي آماده چون فرهاد نيست

دلبري را رسم و آئين شيوه‌ دلداري است

ملک‌داري را طريقي به زِ رسم داد نيست

*تلميح- خسرو، شيرين، فرهاد (منظومه‌ خسرو شيرين نظامي گنجوي)

بامدادان که نبينم رخ زيباي تو را

اي سفرکرده، کم از شام غريبانم نيست

زاشک و آهم چه شکايت که تو را دارم دوست

همره نوحم و انديشه‌ طوفانم نيست

*تلميح- طوفان نوح، داستان حضرت نوح و طوفان و کشتي (قصص قرآن)

عشق را بيم فنا نيست که بر سينه‌ کوه

هست باقي اثر از تيشه‌ فرهاد هنوز

نيست کس را خبر از شوکت محمود، ولي

کاخ فردوسي طوسي بود آباد هنوز

دست تحريف زمان نقش حقيقت نسترد

ورنه ضحاک نبُد مظهر بيداد هنوز

سلطنت همچو خلافت سپري شد به عراق

همچنان مي‌گذرد دجله‌ بغداد هنوز

*تلميح- فرهاد (منظومه‌ خسرو و شيرين نظامي)؛ محمود، فردوسي طوسي (مقايسه‌ کاخ نظم فردوسي با کاخ سلطان محمود غزنوي)؛ ضحاک (اسطوره‌ ضحاک ماردوش شاهنامه فردوسي)

به بود به زِ هماهنگي بيدادگران

زخمي از قدرت سرپنجه‌ بيداد شدن

رسم خسرو نبود درخور تقليد به عشق

باشکوه است درين مرحله فرهاد شدن

*تلميح- خسرو، فرهاد (منظومه‌ عاشقانه‌ خسرو و شيرين نظامي)

ما را به گنج‌خانه‌ خسرو مبر زِ راه

کآزاده‌ايم و از سر و افسر گذشته‌ايم

ايمان و عشق جوي که در حل مشکلات

ما عاشقان زِ سدّ سکندر گذشته‌ايم

قدر گذشت در ره آزادگي «اديب»

روزي شود پديد که ما درگذشته‌ايم

*تلميح: خسرو (منظومه‌ خسرو و شيرين نظامي)؛ سد سکندر (ساختن سدي به فرمان اسکندر در برابر قوم ياجوج و ماجوج از شاهنامه‌ فردوسي)

قهرمان‌ها داشت اين افسانه‌ شيرين عشق

شهرت اين قهرماني را چرا فرهاد برد

*تلميح: شيرين، فرهاد (منظومه‌ خسرو و شيرين نظامي)

داني از دون فطرتي شيرويه با خسرو چه کرد

آنچه خسرو از ره تزوير با فرهاد کرد

*تلميح- شيرويه، خسرو، فرهاد (مشابهت دسيسه‌ شيرويه عليه پدرش خسروپرويز و کشتن او با فريبکاري خسرو که منجر به مرگ فرهاد شد.)

دلبستگي اديب برومند به هنر نگارگري، خوشنويسي و موسيقي نيز در برگ‌برگ دفتر شعرش ما را با ترنّم عاشقانه و نقشبندي خطوط و نگاره‌هاي عشق آشنا مي‌سازد:

ساز محبت ساز کن، تا نغمه از جان سر دهم

راه مخالف تا به کي در پرده با ما مي‌زني

*تناسب (موسيقايي)- ساز، پرده، نغمه، راه مخالف

خامه‌ عشق چو زد نقش تو بر لوح ضمير

آبروي قلم «ماني» و «بهزاد» برفت

*تناسب (نگارگري)- خامه، نقش، لوح، قلم، ماني، بهزاد

سرورانگيز و شورافکن چو شعر خوش در آوازي

به بزم عشق و شيدايي، مگر زير و بم سازي

*تناسب (موسيقايي)- شور، آواز، زير، بم، ساز

*تناسب- سرور، خوش، شور، شعر، بزم، عشق، شيدايي

مي‌فرستند به خط خود غزلي نغز «اديب»

دلبربا همچو خط «احمد ني‌ريز» تو را

*تناسب (خوشنويسي)- خط، احمد نيريزي (از خوشنويسان برجسته)

ساز سخن بشکست و شد روز هنر تار

کز بزم الفت تکنوازان جمله رفتند

***

کو ديگر اندر خوان همت ساز و برگى

کز هفت‌خان با برگ و سازان جمله رفتند

*تناسب (موسيقايي)- ساز، تار، تکنوازان

*جناس: همت، هفت؛ خوان، خان

*هم معني مقلوب: ساز و برگ، برگ و ساز

بنفشه‌زار به صد عشوه مي‌ربايد دل

کشيده نقشه به هر رنگ در دل‌آرايي

چه خوب داده به هم دست، سبزه و ريحان

چو برصحيفه‌ تذهيب خطّ طغرائي

*تناسب (هنري-تذهيب)- رنگ، نقشه، تذهيب، خط ريحان، صحيفه، خط طغرا

من نگارشگر عشقم که جدا از رخ يارم

چنگ اسليمي و گل‌هاي خطائي نتوانم

از سر خامه‌ من نقش سيه مي‌نتراود

که جز از پيروي رنگ،حنايي نتوانم

*تناسب (هنري-تشعير)- نگارشگر، چنگ اسليمي، گل خطائي، خامه، نقشه، رنگ

حنائي

زده‌ست حلقه بر اوتار خاطرم اندوه

چو گاهِ چنگ زدن، سالخورده‌ چنگي

مگر وجود تو الهام‌بخش ماني بود

که نغز گشته چنين نقش‌هاي ارژنگي

*تناسب (موسيقايي)- دوتار، چنگ زدن، چنگي

*تلميح- (داستان پير چنگي در مثنوي مولوي)

*تناسب (نگارگري)- ماني، نقش، ارژنگ

شوریده‌ای میهن دوست

به بهانه ۲۳ اسفند سالروز درگذشت ادیب برومند، شاعر ملی و فعال سیاسی

به قلم پوراندخت برومند

فرزند ادیب برومند
 
پدرم شوریده‌ای میهن دوست بود. میهنی که به آن عشق می‌ورزید، آب و خاکش را می‌ستود و دل به هوای دل‌انگیز و‌ طبیعت سحرآفرینش سپرده بود. دلداده‌ای که در آغاز جوانی بیشه‌های سرسبز و رازآلود اطراف زاینده‌رود او را به خود فرا می‌خواند؛ در سایه نارونی آرام می‌گرفت و نخستین ترانه سروده‌های شیدایی‌اش را با نسیم جانفزای بهاری همراه می‌ساخت.
 
وطن‌خواهی‌اش نیز از همان دوران‌ها شکل گرفت. او جوانی آرمان‌خواه بود که به ایران سربلند می‌اندیشید. نابسامانی‌های اجتماعی و سیاسی را برنمی‌تابید و در آرزوی ایرانی آباد و آزاد شعر می‌سرود‌. شعرهایی که در روزنامه‌های دهه بیست به چاپ می‌رسید. او که خواستار یکپارچگی و‌ سرافرازی ایران بود سال ۱۳۲۶ با نگارش «ایران پرآشوب» که آمیزه‌ای از نظم و نثر بود به انتقاد از بی‌سر و سامانی اوضاع اجتماعی و سیاسی ایران پرداخت و آرزوی خود را در برپایی خیزشی علیه تجاوز بیگانگان و بی‌عدالتی روی صحنه نمایش برد.
 
پدر سال‌های پس از آن، آرمان‌های استقلال طلبی و آزادی‌خواهی را در همراهی با دکتر محمد مصدق و نهضت ملی شدن صنعت نفت و مبارزه با سیاست‌های استعماری پی‌ گرفت و شعرش بازتاب مبارزات مردم ایران علیه بیدادگری و خودکامگی شد و تا آخرین لحظه عمر گران‌بارش استوار بر باورهای ملی و میهنی شعر سرود و در راه دستیابی به آزادی و دموکراسی گام برداشت. دلبستگی او به میهن از آب و خاک فراتر می‌رفت او شیفته موسیقی ایرانی بود. بارها و بارها نغمه‌های شورآفرین و تصنیف‌های عارف و شیدا را به گوش جان می‌شنید و گاه و بی‌گاه آنها را با صدایی موزون زمزمه می‌کرد. تصانیفی که گاه اشک شوق به چشمانش می‌آورد و‌ با یادآوری ناکامی‌های تاریخی اندوهی ژرف وجودش را تسخیر می‌کرد. پدر نگاهی تحسین‌برانگیز بر آثار نگارگری، خوشنویسی، تذهیب و… داشت و در گردآوری، مرمت و نگهداری از آنها اهتمام می‌ورزید.
 
با شوری وصف‌ناپذیر چنانکه گویی زنگار غم از دل می‌زداید گرد و غبار قلمدان‌ها، قاب آینه‌ها و تابلو‌ها را با پارچه‌ای مخصوص پاک می‌کرد و جلا می‌داد، مشتاقانه به آنها نظر می‌دوخت و ‌بر هنر نقش آفرینان آن آثار درود می‌فرستاد. او که به شکوهمندی ایران و شگفت‌آفرینی مردم سرزمین خویش باور داشت‌، تکریم و بزرگداشت ادیبان، دانشوران، اندیشمندان، هنرآفرینان و صنعتکاران را وظیفه هر ایرانی وطن‌دوست و بافرهنگ می‌دانست. پدر، شاعری توانمند و پایبند به اصول و معیارهای ادبی شاعران و‌ نویسندگان دوران گذشته بود و به نوآوری مضامین و موضوعات روز در چارچوب و قالب‌های شعر کهن اعتقاد داشت؛ چنان که در ابیاتی گفته است: «ادیب از گفته‌های نغز و دلجوی / سخن را نو به آیین کهن کرد» و یا «سخن نو آورم از محتوای فکر ظریف / ولی به ظرف سخن، مست ساغر کهنم»
 
از این‌رو همواره مشوق فرزندان به خواندن اشعار بزرگان شعر و ادب پارسی چون فردوسی، سعدی، حافظ و دیگر شاعران کهن ایران بود و بر درست‌نویسی تأکید ورزیده، ما را به پاسداری از فرهنگ و ادب این مرز و بوم ترغیب می‌کرد. او‌ شعر شاعرانی چون‌ادیب‌الممالک فراهانی، فرخی یزدی، عارف قزوینی، ایرج میرزا و میرزاده عشقی را که مضامینی اجتماعی و سیاسی داشت می‌پسندید و از معاصران به ملک الشعرای بهار ارادتی خاص داشت و او را مشوق خود در سرودن اشعار فاخر و پر مغز می‌دانست. در پایان به این نکته نیز اشاره کنم که فضای خانه ما همیشه آکنده از مهر به میهن، ادب دوستی و هنرپروری بود و بالندگی ما در چنین شرایطی حاصل دم‌سازی و هم آوازی پدر و مادری مهربان و با فرهنگ بود. یاد و خاطره آنان برای همیشه در دل و جانم‌ تابنده و فروزان خواهد ماند.
 
منبع : روزنامه ایران 
WhatsApp Image 2019-04-14 at 1.12.45 PM

آفرینِ ادیب، جشن‌نامۀ استاد ادیب برومند

به مناسبت ٢١ خردادماه خجسته زادروز زنده‌یاد ادیب برومند و نگاهی به کتاب «آفرینِ ادیب، جشن‌نامۀ استاد ادیب برومند»

آفرینِ ادیب، جشن‌نامۀ استاد ادیب برومند
به کوشش: شاهین آریامنش
چاپ نخست: ۱۳۹۳ – ۸۵۴ صفحه
ناشر: شرکت سهامی انتشار

afarinadib-9304

به تازگی کتاب آفرینِ ادیب، جشن‌نامۀ استاد ادیب برومند به پاس هفت دهه فعالیت ادبی، فرهنگی، هنری و میهنی استاد ادیب برومند شاعر ملی ایران به کوشش شاهین آریامنش توسط شرکت سهامی انتشار منتشر شده است که در این نوشتار به معرفی این جشن‌نامه و مقاله‌ها و یادداشت‌های آن پرداخته می‌شود.

این کتاب دربردارندۀ ۳۹ مقالۀ علمی در زمینه‌های ادبیات، تاریخ، فرهنگ و باستان‌شناسی از پژوهشگران سرشناس ایران است. همچنین در ادامه ۱۳ یادداشت به قلم چهره‌های فرهنگی به چاپ رسیده است. پس از یادداشت‌ها، ۱۳ شعر نیز از شعرای معاصر ایران دربارۀ استاد ادیب برومند سروده شده است. در بخش پایانی نیز عکس‌هایی منحصر به فردی از استاد ادیب برومند و چهره‌های پرآوازۀ فرهنگی، سیاسی، ادبی و هنری منتشر شده است.

کتاب با پیشگفتار شاهین آریامنش آغاز شده است که وی در پیشگفتار از منش و خوی و خیم استاد برومند نوشته است. در این پیشگفتار که با نام «خوش‌نوا بلبل غزل‌خوان میهن» نام دارد چنین آمده است: «آسمان کران ناپیدای شعر و ادب و هنر و فرهنگِ ایران‌زمین در درازنای تاریخ همواره آکنده از ستاره‌های رخشان و درخشانی بوده است که نه تنها بر این سرزمین بلکه بر دیگر سرزمین‌ها نیز روشنی افکنده‌اند.

استاد ادیب برومند نیز یکی از ستاره‌های درخشانِ ایران‌زمین است که در آسمان ادب و فرهنگ و هنر این آشیانِ کهنۀ سیمرغ، خوش می‌درخشد. آثار ادیبِ برومندِ ادبِ پارسی همچون آثار دیگر ستارگان درخشان ایران‌زمین به لاجوردِ شاهوارِ بدخشان می‌ماند که مایۀ نازش و سرافرازیِ ایرانیان، ایرانی‌تبارها، ایران‌دوستان و مردمان جهانِ ایرانی می‌شود.

دوست فرهیخته و فرهنگ‌دوست آقای روح‌الله عابدی جزی در دورۀ مدیریتشان بر «بنیاد فرهنگی و فرهنگسرای ادیب برومند» شهرستانِ گزبرخوارِ اصفهان بر آن شدند تا به پاس فعالیت‌های میهنی، ادبی و فرهنگیِ استاد ادیب برومند بزرگداشتی برای ایشان برگزار کنند که با مخالفت استاد برومند روبه‌رو شدند، بنابراین آقای عابدی گردآوری ارج‌نامه یا جشن‌نامه‌ای برای استاد برومند را در دستور کار خود جای دادند و از نگارنده خواستند تا این مهم را انجام دهد.

نگارنده نیز همۀ توش و توان خود را به کار بست تا جشن‌نامه‌ای پربار و برگ به پاس هفت دهه فعالیت‎های میهنی، ادبی و فرهنگیِ هنرمند و قصیده‌سرایِ بی‌همالِ ایران‌زمین استاد ادیب برومند گردآوری کند. واپسین قصیده‎سرای پرآوازه که باید به قول پیرِ تاریخ‎نگاری ایران استاد محمدابراهیم باستانی‎پاریزی: «برخیزیم و به این آخرین مجموعه قصیده سلام بگوییم.» امید است که چنین شده باشد و جشن‌نامۀ ارزنده‌ای برای استاد برومند فراهم شده باشد. گفتنی است شماری از کسانی که از آنها خواسته شده بود تا مقاله‌ای برای چاپ در این جشن‌نامه بنویسند با شوق و ذوق از این پیشنهاد استقبال کردند اما شاید به دلیل گرفتاری نتوانستند اثر خود را در زمان تعیین‌شده به دست نگارنده برسانند و نگارنده نیز چون بیش از این نمی‌توانست چشم‌به‌راه بماند، جشن‌نامه را به دست ناشر سپرد.

پژوهشگران اشعار استاد ادیب برومند را از جنبه‌های گونه‌گونی بررسی کرده‌اند؛ اما از دید نگارنده که باستان‌شناس است و در گوشه‌گوشۀ این سرزمین بی‌غروب به بررسی و کاوش باستان‌شناختی پرداخته است و به آن عشق می‌ورزد، اشعار میهنیِ استاد، بسیار مهم جلوه می‌کند. برخی بر این باورند که در این روزگار دیگر دم زدن از میهن و میهن‌دوستی و عشق به هم‌میهنان به سر آمده است و باید طرحی نو درانداخت و از علقه‌های میهنی و هر آنچه که با میهن در ارتباط است چشم پوشید؛ اما آیا به راستی میهن‌دوستی و از میهن سخن گفتن به پایان راه خود رسیده است؟ دو دسته هستند که سخت پیرو این اندیشه هستند. نخست دسته‌ای که پیرو پژوهشگران باخترزمین هستند و میهن‌دوستی یا به زعم آنها ناسیونالیسم را نطفۀ جنگ‌ها و پیکارهای میان ملل قلمداد می‌کنند و آن را گونه‌ای از نژادپرستی می‌انگارند. دومین دسته کسانی هستند که در برابر تندروی‌های محمدرضا پهلوی و هم‌قطارانش که از نمد تاریخ و میراث فرهنگی ایران برای خود کلاهی می‌دوختند تا پایه‌های تخت پادشاهی محمدرضا پهلوی را استوار بدارند، واکنش نشان می‌دهند و با هر آنچه که با میهن و میهن‌دوستی در ارتباط است به پیکار پرداخته و می‌پردازند؛ اما آیا ما مجاز هستیم تا نسخه‌های پژوهشگران کشورهای باخترزمین را برای ایران بپیچیم و همچنین به دلیل سوءاستفاده‌های محمدرضا پهلوی و شماری از هم‌قطاران وی از تاریخ میهن، چوبی بر بساط میهن و میهن‌دوستی بزنیم؟ پاسخ این پرسش بی‌هیچ گمان خیر است. در هنگامه‌ای که نظریه جهانی‌سازی در حال فروبردن فرهنگ و آداب و رسوم و زبان کشورهای گرمِ گسترش و واپس افتاده در کام خویش است اتفاقاً نیازمند آن هستیم تا برای در امان ماندن فرهنگ و زبان و آداب و رسوم و میراث بشکوهِ خویش از چنین توفان‌های سهمگین، بذر میهن‌دوستی را در دل ایرانیان بپرورانیم.

میهن‌دوستی و عشق به هم‌میهنان مطلقاً مترادف نژادپرستی نیست. می‌توان در عین میهن‌دوستی و عشق به هم‌میهنان، به مردمان سرزمین‌های دیگر نیز عشق ورزید و با خنده‌های آنها خندید و با گریه‌های آنها گریست. استاد ادیب برومند الگوی درخشانی از این گفته است؛ کسی که در عین میهن‌دوستی و عشق به هم‌میهنان و تیره‌های ایرانی، از مردم سرزمین‌های دیگر نیز گفته و سروده است. ایشان در عین اینکه بخش چشم‌گیری از اشعارشان دربارۀ میهن‌ستایی و ایران‌دوستی و عشق به هم‌میهنان است؛ اشعار بی‌شماری نیز دربارۀ مردمان جهان سروده‌اند. استاد در عین اینکه دربارۀ شاعران، کوه‌ها و رودهای ایران، زبان و خط فارسی، ملی‌شدن صنعت نفت ایران، شهیدان و جانبازان و آزادگانِ راه میهن، روز کارگر، وحدتی ملی، آزاد شدن خرم‌شهر، دفاع مقدس و … شعر سروده است؛ دربارۀ آزادی هند و آزادی نلسون ماندلا و فاجعۀ هیروشیما و ملت‌های زیر بار ستم و یوغ استعمارگران و حکومت‌هایی که پایگاهی در میان مردمانشان ندارد، شعر سروده است که این چیزی جز هم‌نوع‌دوستی و تعهدات وجدانی و عشق به دیگر مردمان جهان نیست. چنانکه استاد انگیزه‌شان را از سرودن مجموعۀ پیام آزادی «عواطف بشردوستانه و علاقه به خوشبختی ملت‌ها و تاثر از دردهای مشترک و همانندی است که بر اثر تعدیات کشورهای زورمند، گریبان‌گیر ملل آسیایی و آفریقایی و آمریکای لاتین بوده است» بیان می‌کنند. از سویی دیگر آثار استاد نشان می‌دهد که میهن‌دوستی و ایران‌دوستی هیچ‌گونه تعارضی با دین و دین‌داری ندارد. برخلاف برخی که همواره بر طبل پیش از اسلام می‌کوبند و گروهی دیگر بر طبل پس از اسلام؛ استاد هم دوستدار ایران پیش از اسلام است و هم دوستدار ایران پس از اسلام و مصداق آن بی‌شمار اشعاری است که دربارۀ دین و دین‌داری سروده است.

با نیم‌نگاهی به زندگی استاد برومند می‌توان دریافت که استاد هیچ‌گاه رخ از ایران هنرخیز برنتابیده‌اند و ۷۰ سال از عمر پربارشان را صرف ایران کرده‌اند، چرا که مهر میهن همواره مونس جان و وردِ زبانِ استاد و آتش عشق میهن سوزندۀ جانش بوده است؛ از همین روی است که از همان اوان جوانی دربارۀ میهن و اوضاع آن شعرهای نغز و پر مغزی سروده‌اند و آنها را در مجموعه‌ای به نام «ناله‌های وطن» گرد آورده‌اند. گاه به هنگام اشغال ایران در سال ۱۳۲۰ با اشعارشان به پیکار با دشمنان ایران برخاسته‌اند و گاه به هنگامِ تجزیه‌طلبیِ برخی از مزدوران و دشمنان ایران با اشعارشان از اتحاد و وحدت ملی سخن می‌گفتند و این‌چنین وظیفه و رسالت میهنی خویش را ادا می‌کردند. رسالت و وظیفه‌ای که از دید استاد هر ایرانی در مرتبۀ نخستین موظف به ادای آن است. مردم ایران نیز به پاس میهن‌دوستی استاد، ایشان را «شاعر ملی» نام نهادند و چه چیزی ارزشمندتر از آن که مردم سرزمینی چنین عنوانی را به شخصی فرزانه بدهند. ادیب برومند همچون فرزانۀ فرهمند توس، فردوسی، همواره بر سر شاخسار مهر میهن، خوش‌نوا بلبل غزل‌خوانی بوده است و بی‌گمان گزاف نخواهد بود او را «فردوسی معاصر» بنامیم.

استاد برومند از همان روزهای نخستِ تشکیل جبهۀ ملی دوم به عضویت این جبهه در آمدند و در سال ۱۳۴۱ به پیشنهاد شادروان دکتر غلامحسین صدیقی به سمت دبیر هیئت‌رئیسه منصوب شدند و جالب است که شادروان صدیقی دربارۀ استاد چنین گفته است: «ادیب برومند هم ادیب است و هم برومند و صورت‌جلسه‌هایی که ایشان در این سال‌ها نوشته‌اند تاریخی خواهد بود»؛ اما استاد با اینکه یکرنگ و یکرو و به صورت قلمی و قدمی در راه میهن گام برمی‌داشته‌اند، برخلاف برخی که همواره در تلاش‌اند تا به مراتب و سمت‌های بالای سیاسی دست پیدا کنند هیچ‌گاه مشاغل و سمت‌های دولتی چون سناتور، سفیر و وزیر را نپذیرفته‌اند و تنها یک بار در جوانی وکیل بانک ملی ایران بوده‌اند تا از منافع مردم دفاع کنند. آری استاد برومند هر آنچه که در این سالیان انجام داده‌اند به عشق ایران و ایرانیان بوده است.»

در ادامه از زندگی ادیب برومند از کودکی تا به امروز سخن به میان آمده است. سپس مقاله‌های علمی این جشن‌نامه با مقالۀ سیدعلی آل‌داوود با نام «وصف اصفهان منظومه‌ای ناشناخته از عبرت نایینی» آغاز شده است. آل‌داوود نخست به معرفی کوتاهی از عبرت نایینی پرداخته است و سپس منظومه‌ای از عبرت نایینی را که دربارۀ اصفهان است شرح داده است. دومین مقاله از آنِ دکتر ژاله آموزگار استاد فرهنگ و زبان‌های باستانی است که در مقاله‌ای با نام «شگفتی‌آفرینی‌ها در زندگی اساطیری زرتشت» به زندگی زرتشت پیامبر ایرانی پرداخته است.

«بهار بی‌خزان و شعر جاویدان» عنوان مقالۀ زنده‌یاد دکتر حسن احمدی گیوی استاد ادبیات دانشگاه تهران است که زندگی و شعر استاد ملک‌الشعرای بهار را بررسی کرده است و در پایان دو شعر نغز از بهار را به مقاله پیوست کرده است. دکتر محمود امیدسالار استاد دانشگاه کالیفرنیا در مقاله‌ای با نام «دربارۀ السوادالاعظمِ حکیم ابوالقاسم اسحاق بن محمد سمرقندی» نسخه‌ای دست‌نویس را بررسی کرده است.

زنده‌یاد استاد دکتر محمدابراهیم باستانی پاریزی، تاریخ‌نگار سرشناس، در مقاله‌ای بلندبالا با نام «کوه‌ها باهم‌اند و تنهایند» به جایگاه کوه در ادبیات ایران و همچنین اشعار ادیب برومند پرداخته است که همراه با اشعار و رویدادهای دل‌انگیز تاریخ ایران است. «بهرام، دلاوری نیک‌اندیش،نامجویی آرمان‌خواه» نوشتۀ دخت استاد برومند پوران‌دخت برومند است که وی در این مقاله به زندگی بهرام دلاور نیک‌اندیش شاهنامه پرداخته است. کاوه بیات پژوهشگر تاریخ ایران نیز در مقاله‌ای با نام «فرهنگستان اول»به سرگذشت و فراز و فرودهایی فرهنگستان زبان و ادب فارسی در دورۀ پهلوی پرداخته است.

دکتر شاهین پهنادایان استاد دانشگاه آزاد کرج در مقاله‌ای با نام «بررسی جمهوری‌خواهی در ایران از ابتدا تا پایان حرکت جمهوری‌خواهی سردار سپه (رضاشاه)» جمهوری‌خواهی را در ایران بررسی کرده است. «ردپای اسطوره درمهرازی ایران»عنوان مقاله‌ای از دکتر پروین‌پور مجیدیان، استاد فرهنگ و زبان‌های باستانی است که پیوند اسطوره و معماری را بررسی کرده است. محمدرضا تبریزی در مقالۀ «سرود آزادی» به کتاب شعر سرود رهایی سرودۀ استاد برومند پرداخته است.

«هویت ملی ایرانیان در اعصار اسلامی» نوشتۀ دکتر ناصر تکمیل‌همایون استاد پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی است که در مقاله‌ای نغز هویت ملی ایرانیان را بررسی کرده است. زنده‌یاد عزیزالله جوینی در مقالۀ «سخنی دربارۀ نهج‌البلاغه‌ای که هرگز خوب شناخته نشد» به نهج‌البلاغه پرداخته است. جلوه‌هایی ازفرهنگ ملّی در «پژواکادب» نوشتۀ دکتر محمدرضاراشدمحصل است که شعر ادیب برومند را از دید میهنی بررسی کرده است. استاد فصل‌الله رضا در مقاله‌ای ادبی با نام «یادی از ملک‌الشعرای بهار» به زندگی و اشعار این قصیده‌سرای نامی پرداخته و آن را برررسی کرده است. «سلطان ولد وجایگاه او در طریقت مولویّه» نام مقاله‌ای از دکترتوفیق هـ سبحانی است که چنانکه از نام آن برمی‌آید زندگی سلطان ولد را بررسی کرده است.

دکتر علی‌محمدسجادی استاد ادبیات دانشگاه شهید بهشتی مقالۀ «برساحل مستی از حاصل هستی» را نوشته است و نظری بر کتاب حاصل هستی استاد ادیب برومند پرداخته است. «سلام بر کتاب پیام آزادی» نام مقاله‌ای ازحسین شهسوارانی پژوهشگر ادبیات است که پیام آزادی استاد ادیب برومند را بررسی کرده است. محمد صادقی نیز در مقاله‌ای با نام «نگاهی به زندگی و شعر ادیب برومند» شعر استاد برومند را ارزیابی کرده است.
دکتر محمدتقی فاضلی استاد دانشگاه دزفول همراه باصدیقه شاهمرادی و شاهین آریامنش در مقاله‌ای با نام «بررسی ایزدان درشاهنامه فردوسی» به کتاب حکیم پرآوازۀ توس پرداخته‌اند. «حرکت جوهری دردستگاه فلسفی ملاصدرا» عنوان مقاله‌ای از دکتر محسن فرشاد دربارۀ فلسفۀ ملاصدرا است. «مضامین در جاذبة آهنگ و موسیقی حاصل هستی» نوشتۀ دکترعباسکی‌منش استاد ادبیات دانشگاه تهران است که کتاب حاصل هستی ادیب برومند را بررسی و ارزیابی کرده است.

دکتر محمد گازرانی نیز در مقاله‌ای با نام «پژواک ادب» به اشعار استاد برومند پرداخته است. «سخنی دربارۀ اشعار استاد ادیب برومند» نام مقاله‌ای از کامیارعابدی است. «آشنایی‌زدایی موسيقایي درمجموعه ادیب برومند» نوشتۀ دکتر تیمورمالمیر و محمد فاروق صوفی است. «حاتمیه» نام مقاله‌ای به تصحیح میرهاشم محدث پژوهشگر موسسۀ لغت‌نامۀ دهخداست.

دکتر کتایون مزداپوراستاد فرهنگ و زبان‌های باستانی در پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی در مقاله‌ای درازدامن با نام «مار جیرفت و قصۀ جمشید» به اسطوره‌های ایرانی پرداخته است.

سید ابوطالب مظفری پژوهشگر سرشناس افغانستانی در مقاله‌ای با نام «دربارۀ اشعارادیب برومند» به شعر استاد برومند پرداخته است. «مروری برتاریخ پزشکی و مامایی درایران ازدوران باستان تاعصر حاضر» مقاله‌ای بلندبالا از دکتر الهام ملکزاده استاد پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی است که پیشینۀ پزشکی در ایران را بررسی کرده است. «یادی از شاعری دانشمند» نوشتۀ استاد دکتر احمدمهدوی دامغانی استاد دانشگاه هاروارد است. «نهضت ملی ایران جنبشی برای هدف‌های تحقق‌نیافته انقلاب مشروطه» نوشتۀ زند‌یاد دکتر مهدی مویدزاده دربارۀ تاریخ معاصر ایران است.

دکتر حسین موسوی اندر مقالۀ «ادیب برومند، شاعرماندگاروچهره فراموش ناشدنی جبهۀ ملی ایران» به زندگی استاد ادیب برومند پرداخته است. «سیمای فرهنگ عامه دراشعار عمران صلاحی» نوشتۀ اعظم نوروزی پژوهشگر ادبیات است. «لزوم وزارتخانه برای میراث فرهنگی» نوشتۀ دکتر صدر واثقی است. «مفهوم آفرینش و قربانی در یک متن جدلی ارمنی» نوشتۀ دکترشروین وکیلی است. دکتر داوود هرمیداس باوند در مقاله‌ای با نام «نگرشی گذرا برنقش ادبا و شعرا بر انسجام و استمرار فرهنگ‌فراگیر مشترک با تاکید بر نقش شاعر ملی ادیب برومند» به نقش استاد برومند در میهن‌دوستی و اتحاد ملی پرداخته است. «جنگ و صلح ازدیدگاه سعدی» مقاله‌ای بلندبالایی از حمیدیزدان‌پرست پژوهشگر ادبیات است که از شعر سعدی نوشته است. احسان یغمایی نیز در مقاله‌ای به دژ پرتغالی‌ها در قشم پرداخته است. «صهبا مدیر سرنوشت» نیز نام مقاله‌ای ازشاهین آریامنش است که دربارۀ زندگی محمدجواد مجدزاده صهبا پژوهشگر ادبیات است. دکتر منوچهر مشتاق خراسانی نیزدر مقاله‌ای به زبان انگلیسی به نقش جنگ‌افزار در متون کهن ایران پرداخته است.

یاداشت‌هایی نیز از دکتر احمد اقتداری، سیمین بهبهانی، بانو فرشید افشار، دکتر عبدالله انوار، سیروس پرهام، فریدون جنیدی، احمد سمیعی، کریم فیضی، روح‌الله عابدی، حسن قدیانی، دکتر مظاهر مصفا، عباس دبستانی و مهدی ماحوزی منتشر شده است.

در ادامه شعرهایی از هما ارژنگی، خسرو احتشامی، دکتر مظاهر مصفا، دکتر میرجلال‌الدین کزازی، هوشنگ ترابی، عبدالله دروش، توران شهریاری، مرتضی کامرانی، محمد گازرانی، اسفندیار مشرف، ناصر گلستان‌فر و عباس درویشی و دکتر عباس کی‌منش به چاپ رسیده است.

در بخش پایانی این کتاب تصاویر ارزنده‌ای از دوران کودکی، جوانی، میان‌سالی و کهن‌سالی استاد ادیب برومند همراه با چهره‌های فرهنگی، ادبی، هنری و سیاسی منتشر شده است.

این کتاب به بهای ۵۵ هزار تومان توسط شرکت سهامی انتشار در ۱۱۰۰ نسخه منتشر شده است.

http://www.iranboom.ir/ketab-khaneh/ketab/13236-afarin-adib.html