skip to Main Content
  • شعر

ادیب-برومند

ای خوش آن‌دم که مرا از قفس آزاد کنند
به وصالِ گل و سیرِ چمنم شاد کنند

یک ره ای باد، به مرغانِ شبآهنگ بگوی
که چو من بسته‌پری را، به سحر یاد کنند

چه کنم ناله که صیادِ دغل را، خوش‌تر
هرچه مرغانِ قفس ناله و فریاد کنند

بس که ماندم به خموشی، شدم از جان بیزار
کی رسد مژده کز این محبسم آزاد کنند؟

دل منه بر ستم‌آباد که ویران گردد
هر عمارت که در این مرحله، بنیاد کنند

داد کن داد که یکباره خراب است خراب
خانه‌ای را که به صد مَظلمه آباد کنند

کاخِ بیداد و ستم، دیر نماند آباد
وگرش بام و در از آهن و پولاد کنند

ای خوش آن راست رُوان، کز پیِ انصاف، «ادیب»
رو به سرمنزلِ دل‌ها، زِ رهِ داد کنند

ادیب برومند، زندان قزل‌قلعه، فروردین ۱۳۴۲

نظرات کاربران

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.