skip to Main Content

img_20170323_002613.jpg

دريغ كز برِ من دوره ی  جوانى رفت
نشاط رفت و شعف رفت و شادمانى رفت
اگرچه دير شدم پير با سلامت نفس
وليك عاقبت آن نشئه ی  جوانى رفت
هنوز گرچه نه پژمرده روح و خسته دلم
وليك آن هوس عيش و كامرانى رفت
نماند جلدى و چالاكى و تحرّك و تاب
برون ز خاطر من شور آن چنانى رفت
به چشم من همه آيينه دار عبرت بود
هرآن چه در برم از دور زندگانى رفت
چه لحظه هاى بديع و چه جلوه هاى ظريف
به روزگار من از گردش زمانى رفت
چه حادثات كه چون كاروانى از بر من
خودى نمود و ز دروازه ی  جهانى رفت
زمانه عينك بدبينى ام نهاد به چشم
دگر ز ياد من آن عهد خوش گمانى رفت
نگشت خاطر رفعت پسند من خرسند
از آن چه در ره پست جهان فانى رفت
به عهد ما چه بسا گونه گون شگفتى ها
نگشت مایه ی عبرت كه رايگانى رفت
 عجب مدار كه بار دگر سرود « اديب »
دريغ كز بر من دوره ی جوانى رفت

نظرات کاربران

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.