skip to Main Content
  • شعر

گر كسی نيكو نظر در كار پاكستان كند

عبرتی حاصل ز گردشكاری دوران كند

گر كسی بيند در آن كشور به چشمِ اعتبار

چشم‏ پوشی كی ز خونين علّت طغيان كند

گر كسی پی جويی آغازد به راز انقلاب

كشف علّت‏ها ز رازِ سهمگين طوفان كند

فاش گردد رازِ هر هنگامه ‏ای در روزگار

گر چه گيتی پاره‏ای از رازها پنهان كند

شورشِ بنگال را بی‏ موجب و علّت مگير

علّتی بايد كه معلولی ظهور از آن كند

موجبِ تكوينِ شورش جور و استبداد دان

كانقلابِ خلق را پی‏ريزی از بنيان كند

گفت پاكستانِ شرقی: «من گرفتارم به فقر»

ز آن كه پاكستانِ غربی حقِّ من كتمان كند

هيچ در كار حكومت شيوه تعديل نيست

تا كه تقسيمِ درآمد را به يك ميزان كند

يك هزارم از منافع كاوَرَد اين‏جا به دست

خود ندارد چشم و رو تا صرفِ اين سامان كند

خواست خودمختاری اندر كار و بار داخلی

نی كه خود را خارج از پيوند پاكستان كند

لاجرم برخاست‏ آن‏جا نهضتی جوشان‏ كه خواست

اين مهم را از طريق ائتلاف آسان كند

ليك ‏از اين‏ درخواست‏ شد باخشم ‏دولت روبه‏ روی

تا كه نتواند كسش بار دگر عنوان كند

«رهبرِ محبوبِ ملّت»[۱] را به بند اندر كشيد

«قائد دولت»[۲] كه تا سركوبی از اعوان[۳] كند

وانگهی‏ كافتاد در زندانِ «يحيی‏ خان»، «مُجيب»

خواست دولت تا همه بنگال را ويران كند

داد فرمان تا قوای انتظامی بی‏دريغ

با زن و مرد آن‏چه خواهد از سرِ عدوان كند

آن‏چه بر مردم ز دژخيمانِ «يحيی‏ خان» برفت

بی‏ گمان «چنگيز» را آسوده از بهتان كند

گر كند در عصرِ ما «تيمور» تجديد حيات

كی چنين كشتار بی‏ رحمانه از انسان كند؟

شدمُجيب[۴]ازلطف‏ رحمان‏ و آيت «امّن ‏يجيب»[۵]

قائد جمهور و چونين معجزی ايمان كند

زان سپس بنگالدش اعلان استقلال كرد

گفت نتواند كه با خودكامگان پيمان كند

الغرض، سوء سياست ملّتی را خُرد كرد

خُرد باد آن كس كه با خُرد و كلان اين سان كند

وحدتِ كشور فدای گرگ خون‏ آشام گشت

وای از آن روزی كه غفلت گرگ را چوپان كند

بر سرِ دارِ عقوبت باد سرداری چنين

كز شناعت ملّتی را غرق در خذلان كند

چيست غير از ننگِ جاويدان و مرگ پر شِكنج

كيفر آن كس كه بس بيداد بر اخوان كند

غير از اين حاصل چه باشد رسم استبداد را؟

كز برای قوم، جلبِ دردِ بی‏درمان كند

هر كجا خودكامه‏ای حاكم بُوَد، نابود باد

پيش از آن كو حكم بر نابودی مردان كند

ملّت ما شد غمين از وضع پاكستان، «اديب»

اعتبار و شوكت‏ش را آرزو از جان كند

[۱]. رهبر ملّت، مجيب الرحمن بود كه مورد محبوبيت در پاكستان شرقى قرار داشت.

[۲]. قائد دولت: ژنرال يحيى‏خان رئيس جمهور پاكستان بود كه مردى بى‏سياست و سبك سر از كار درآمد.

[۳]. اعوان: ياران.

[۴]. مجيب الرحمن: قائد و رهبر مردم بنگلادش كه پس از رها شدن از زندان يحيى خان و رفتن به
بنگلادش، نخست وزير شد و اعلان استقلال كرد و سپس به رياست جمهورى انتخاب گرديد.

[۵]. آيه ۶۳ از سوره النمل: امّن يجيب المضطر اذا دعاه و يكشف السوء الخ…

نظرات کاربران

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.