skip to Main Content

به وفاى كس مَنَه دل كه كسى وفا ندارد
مسپار دل به يارى كه به دل صفا ندارد
تو ز هر طرف كه خواهى به حريم قدس رو كن
كه گذرگهى معين، حرم خدا ندارد
نظرى به خاك دارد مه تابناك گردون
چه حكايت است كآن مه، نظرى به ما ندارد
به بهشت دهر مسپار به قدر گندمى دل
كه تعلقات گيتى، به جوى بها ندارد
گل روى دلبرى بوس كه دور كامرانى
به مثال عمر شبنم، به جهان بقا ندارد
سرِ ما سوا نگردد به خيال او زمانى
كه سرى كه هست با او، سرِ ما سِوا ندارد
نتوان به غير گفتن كه نگار من ، « اديبا »
ز غرور دلربايى، سر آشنا ندارد

نظرات کاربران

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.