skip to Main Content

نكند دل هوس چشم سياه دگرى

كه بِه از زلف تواش نيست پناه دگرى

در ره عشق تو دارم به وفاى تو نظر

نشوم چشم به ره، بر سر راه دگرى

ندهد باده مرا ساقى بزم دگران

نشوم مست ز تأثير نگاه دگرى

تو شَهِ كشور حسنى و مَنَت بندة خاص

اعتنا نيست مرا جز تو به شاه دگرى

جز بَرِ جاه تو كز حسن تو سرچشمه گرفت

خم نگردد سر من، در بر جاه دگرى

چون بُوَد فتنه ز چشم تو چه گيرى بر من؟

كه نگيرند كسى را به گناه دگرى

گل روى دگران پيش رخ توست گياه

نفروشم گل رويت به گياه دگرى

 گر شود موى  اديب  از غم روى تو سپيد 

نكند دل هوس چشم سياه دگرى

نظرات کاربران

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.