عبرت از بدعهدى ايام مى بايد گرفت
اين پيام روشن از « خيّام » مى بايد گرفت
خواهى ار نام بلند و چهره ی گلگون به دهر
چون شفق از دورِ گردون جام مى بايد گرفت
دور گردون رازها گويد به گوش جان ما
كاين دو روزه جاه و فر را دام مى بايد گرفت
دام قدرت بس خطرناك است و كامش پُرنهيب
پس برون از دامِ قدرت كام مى بايد گرفت
گر ندارى زَهره ی پيكار با زورآوران
جرأت از شير نيستان وام مى بايد گرفت
كوس قدرت مى زد و شد با حقارت ها اسير
عبرت از رسوايى « صدّام » مى بايد گرفت
پخته مردان آگه اند از دولت ناپايدار
پس حذر از آرزوى خام مى بايد گرفت
قُربِ قدرت پروران برهم زنِ آرامش است
در پناه لطف حق آرام مى بايد گرفت
از ره خوش خويى و مردم نوازى ها « اديب »
بر سر بام فضيلت نام مى بايد گرفت