كسانی كه در علم و تقوا سرند
همانا كه از ديگران برترند
و گرنه دگر مردم از هر نژاد
به رتبت همانند يكديگرند
يكی گر سپيد است و ديگر سياه
خود اين هر دو اعضای يك پيكرند
نگه كن كه بس گونه گون رنگها
به هر كارگاهی به كار اندرند
وز آن جمله رنگ سياه و سپيد
دلآرای و دلجوی و جانپرورند
ندارند الوان به هم امتياز
كه هريك به جای خود اندر خورند
به لوح ازل نقش های بديع
نمودی زكلك جهان داورند
كه هر يك به خلقت سرای وجود
سزاوار تحسين به زيب و فرند
چه خوش گفت سركرده انبيا
كه اقوال او زيب هر دفترند
غلامان به قدرند چون خواجگان
اگر چند محتاج سيم و زرند
سياهان به شأناند همچون سپيد
اگر چند گمنام و نام آورند
تفاخر نجويد كسی برنژاد
جز آنان كه بی مغز و بی مشعرند
بُوند اهل تقوی گرامی وجود
كه بر تارك سروری افسرند
برآمد بر اين سالها كاهل دل
هوادار گفتار پيغمبرند
وليك از پس قرن های دراز
هنوز اندر آمريك خلقی درند
كه در راه طرد سيه پوستان
هواخواه رفتار بس منكرَند
مساوات را با گروه سياه
نخواهند، هرچند از آن كشورند
فروتر شمارندشان هم ز خويش
بدين جُرم، كانان سيه منظرند
به اوج ترقّی برآورده سر
عجب كوته انديش و كوچكسرند
تفو بر ستمگسترانی چنين
كه در خورد سنگينترين كيفرند
ولی زبده قانونگذاران راد
سيه پوستان را مهين ياورند
در آنجا يكی نغز قانون گذشت
به تدبير آنان كه دانشورند
به فرمان قانون، گروه سياه
از اين پس نه سرگشته و مضطرند
كه هر فرد قوم از سياه و سپيد
مساوات را همدم و همسرند
بر آن نغز قانون هزار آفرين
كه خلق خدا شاد از آن اكثرند
چه خوش گفت پروردگار سخن
كه نام آوراناش ستايشگرند
«بنی آدم اعضای يك پيكرند
كه در آفرينش ز يك گوهرند
چو عضوی به درد آورد روزگار
دگر عضوها را نماند قرار»