skip to Main Content
  • شعر

چنين كه عمر چو باد بهار مى گذرد
بيا كه موسم گشت وگذار مى گذرد
خزان گذشت و زمستان گذشت و لاله دميد
بيار باده كه فصل بهار مى گذرد
بگير كام دل از نوگلى كه دوران را
بهار هستىِ ناپايدار مى گذرد
مگر شبى به طرب سر كنيم كآفت غم
به همره من و تو، سايه وار مى گذرد
به خاك غم چه نشينى، فسرده حال امروز؟
كه بر هوا ز تو فردا غبار مى گذرد
به حال زار و دل داغدار خود پرداز
كه رونق چمن و لاله زار مى گذرد
ز جام و شيشه ی مِى، سدّ محكمى بايد
مرا كه سيل سرشك از كنار مى گذرد
خوش آن رهى كه به شوق وصال، گردد طى
خوش آن دمى كه به ديدار يار مى گذرد
به باغ عشق و جوانى، غنيمت است « اديب »
دمى كه با صنمى گلعذار مى گذرد
ارديبهشت ۱۳۳۰

نظرات کاربران

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.