بيا كه بىتو دلم شادمان نخواهد ماند
ز گرمْتازىِ غم، در امان نخواهد ماند
زمانه اهل وفا نيست، اى وديعه ي ناز
تو باش اهل وفا، كاين زمان نخواهد ماند
به كامرانى اگر دسترس بود درياب
كه در زمانه كسى كامران نخواهد ماند
به باغ عشق و محبت هزاردستان باش
كه در جهان به از اين داستان نخواهد ماند
مده به ظاهر ياران بىحقيقت دل
كه زرِّ ناسَره بىامتحان نخواهد ماند
چه بازيابى از اندوهِ رفتگان خوردن
كه بازمانده هم از رفتگان نخواهد ماند
از آن پرنده كه در بوستان فكند آواز
نشاط جوى، كه اين بوستان نخواهد ماند
در اين بهار، ز مىچهره ارغوانى كن
كه تا بهارِ دگر ارغوان نخواهد ماند
به جز يكى كه بود مظهر جمال ازل
به جز جميل دگر، جاودان نخواهد ماند
به شعر نغز بِدَم روح شور و حال «اديب»
كه به ز شعر نكو، در جهان نخواهد ماند