skip to Main Content

در اواخر آذرماه ۱۳۲۴ هنگامى كه شهر تبريز به دست
فرقه دموكرات آذربايجان سقوط كرد سروده شده است.

پيام به دلاوران ايران

پيام من به گردان سلحشور

 همان فرزانه فرزندان مغرور

همان رويين‏ تنان آهنين چنگ

 كه از سيمايشان تابد همى نور

همان شيرين زبانانى كه دارند

 دلى جوشنده و مغزى پر از شور

***

درين دوران كه باشد مام ميهن

 به زندان محن مغلول[۱] و محصور

درين دوران كه مردان وطنخواه

زاندوه وطن گشتند رنجور

درين دوران كه فرياد و فغان خاست

زدست ماجراجويان مزدور

ببايد بهر جانبازى مدد خواست

ز يُمن رحمت دادار و وَخشور[۲]

***

بلى، ما آن جوانان دليريم

 كه پاس اين وطن ماراست دستور

چه غم باشد شهيدان را كه گردند

 به فردوسِ بَرين همخوابه حور

به رزم اندر، بسى خوشتر چكاچاك

 كه در بزم اندرون، آهنگ طنبور

درين هنگامه طرف دشت پيكار

 به از بزم نشاط و محفل سور

كه گاه قهر و كين بايد شدن مست

 زخون دشمنان، نى ز آب انگور

به گوش شهسواران خوشتر آيد

 خروش طبل و كوس از نغمه شور

«سرود ملّى» ايران به ناورد[۳]

 دمد در قالب ما نفخه صور[۴]

كه‏ ما را خون‏ به‏ جوش‏ آيد چو دردشت

خروش از دل برآرد طبل و شيپور

به شورآييم آنسان كز پى خصم

بپيماييم صدها تلّ و ماهور

هجوم آريم بر دشمن چنان سخت

كه آرد نرّه شيرى حمله بر گور

چنان بر قلب دشمن چنگ يازيم

كه شهبازى فشارد ناى عصفور

بدان‏سان كز غضب «رستم» برآورد

دمار از دودمان «زاده تور»[۵]

و يا چونانكه «شاپور ذوالاكتاف»

به سختى «روميان» را كرد مقهور

و يا آن‏سان كه «نادرشه» به پرخاش

گذشت‏ ازخطّه «پنجاب» و «لاهور»

به خون غلتيم تا از دست ندهيم

سرير «اردشير» و تخت «شاپور»

 

 

[۱]. مغلول: به زنجير بسته شده

[۲]. وَخشور: پيغمبر

[۳]. ناورد: جنگ

[۴]. نفخه صور: دميدن صوراسرافيل

[۵]. زاده تور: مقصود افراسياب پادشاه توران زمين است.

نظرات کاربران

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.