skip to Main Content

روایت/خاطرات استاد ادیب برومند ـ۴ دودمان ما

خانواده یا به عبارت کلی‌تر پس از تصویب قانون سجل‌احوال و صدور شناسنامه در سال‌های ۱۳۰۷ و ۱۳۰۸ به نام «برومند» و یا «برومند جزی» شناسنامه گرفتند و زراعت پیشه بودند اما به صورت خرده مالکی؛ یعنی از طاقات مزرعة گز و مزرعه‌های اطراف گز سهامی داشتند. غیر از مزرعة گز که قناتش از کهن‌ترین قنات‌ها و مشهور به «کیانی» بود مزارع دیگر پیرامون گز که بدان قدمت نبودند عبارت بود از گزآباد، فیروزآباد، رحمت‌آباد، جلاش‌آباد، حیدرآباد، محمودآباد یا حسین‌آباد اعظم که این مزارع برای خود قنات و مالکان متعدد داشتند. در بین این مزرعه‌ها حیدرآباد که با گز یک فرسنگ فاصله داشت خانوادگی بود؛خانواده یا به عبارت کلی‌تر پس از تصویب قانون سجل‌احوال و صدور شناسنامه در سال‌های ۱۳۰۷ و ۱۳۰۸ به نام «برومند» و یا «برومند جزی» شناسنامه گرفتند و زراعت پیشه بودند اما به صورت خرده مالکی؛ یعنی از طاقات مزرعة گز و مزرعه‌های اطراف گز سهامی داشتند. غیر از مزرعة گز که قناتش از کهن‌ترین قنات‌ها و مشهور به «کیانی» بود مزارع دیگر پیرامون گز که بدان قدمت نبودند عبارت بود از گزآباد، فیروزآباد، رحمت‌آباد، جلاش‌آباد، حیدرآباد، محمودآباد یا حسین‌آباد اعظم که این مزارع برای خود قنات و مالکان متعدد داشتند. در بین این مزرعه‌ها حیدرآباد که با گز یک فرسنگ فاصله داشت خانوادگی بود؛ که پدر بزرگ پدرم، مرحوم سرتیپ محمدرضا خان گزی احداث کرده و میان پسران و دخترانش تقسیم شده بود:شهرستان برخوار مشتمل بر چندین روستا و شهر مانند دولت‌آباد و دستگرد و خُرزوک، سین، گرگاب و غیره است که مرکز آن شاهین‌شهر می‌باشد.
از عده‌ای در دستگرد برخوار ساکن بودند و عده‌ای در خرزوق یا خرزوک که با گز ۷ کیلومتر فاصله داشت ولی عمدة آنان در گز ساکن بودند . مرحوم محمدرضا خان جد من یکی از دخترانش را که از زن نخست ایشان بود به عقد یکی از اقوام خرزوکی و دیگری را که از زن دوم بود به عقد «ارباب محمدهاشم دستگردی» درآورده بود که پسران‌شان عبارت بودند از محمدتقی خان، سرهنگ محمدرضا خان ، محمدباقرخان، قدرت‌الله خان و نعمت‌الله خان و شش دختر نیز افزون بر این داشت. جد من دختر سوم را هم از زن دوم که خواهر «احمدخان مورچه خورتی» بود به برادرزاده خود مرحوم «حاج عبدالغفار» جد مادری این جانب داده بود که پسران‌شان عبارت بودند از محمدحسین خان، آقا محمدخان، محمدرضاخان، حیدرعلی خان و دخترانش «ربابه سلطان» و « خدیجه سلطان» مادر و خالة من.
رعیت‌های گز با زحمت و مشقت زیاد و بیل‌زنی ، مردانه با خاک سخت زمین، کلنجار می‌رفتند، چنانکه برای آماده کردن آن برای کشاورزی گویی پیکار می‌کنند از این رو به چای خوردن در صحرا که در کتری دم می‌کردند علاقة وافر داشتند و از آن بسیار می‌نوشیدند؛ برزگری داشتیم که می‌گفت من پس از ساعتی بیل زدن باید چند پیاله چای بخورم پر رنگ مثل مرکب تا عرق کنم و خستگی از تنم بیرون رود.
گز در آن زمان قصبة بزرگی بود که بافت بسیار کهن داشت و گرداگرد آن برج‌ و باروی بلند و استواری کشیده شده و سه محله را که عبارت بود از محلة حاجی، محلة محمودآباد و محلة آقاشریف در میان گرفته بود. اکثر خانه‌ها کوچک و کاهگلی و رعیتی بود و علاوه بر این که محل زندگی صاحب خانه بود، چارپایان و بز و میش و گاو هم در قسمتی از آن نگهداری می‌شد. غیر از خانه‌های خوانین، خانه‌های مجلل دیگری در گز وجود نداشت و برتری خانه‌ها بر هم نسبی بود و بستگی به تمکن مالی صاحب آن‌ها داشت. کوچه‌ها خاک‌آلود و ناهموار بودند و در موسم زمستان عبور و مرور مشکل می‌شد.
گز از آبادی‌های کهن اصفهان است که قدمتش به دوران باستانی ایران می‌رسد. روانشاد «استاد جلال‌الدین همایی» که تاریخ مفصل اصفهان را با ذکر ویژگی‌های جغرافیایی آن نوشته مطالبی دارد… که پدر بزرگ پدرم، مرحوم سرتیپ محمدرضا خان گزی احداث کرده و میان پسران و دخترانش تقسیم شده بود:شهرستان برخوار مشتمل بر چندین روستا و شهر مانند دولت‌آباد و دستگرد و خُرزوک، سین، گرگاب و غیره است که مرکز آن شاهین‌شهر می‌باشد.
از عده‌ای در دستگرد برخوار ساکن بودند و عده‌ای در خرزوق یا خرزوک که با گز ۷ کیلومتر فاصله داشت ولی عمدة آنان در گز ساکن بودند . مرحوم محمدرضا خان جد من یکی از دخترانش را که از زن نخست ایشان بود به عقد یکی از اقوام خرزوکی و دیگری را که از زن دوم بود به عقد «ارباب محمدهاشم دستگردی» درآورده بود که پسران‌شان عبارت بودند از محمدتقی خان، سرهنگ محمدرضا خان ، محمدباقرخان، قدرت‌الله خان و نعمت‌الله خان و شش دختر نیز افزون بر این داشت. جد من دختر سوم را هم از زن دوم که خواهر «احمدخان مورچه خورتی» بود به برادرزاده خود مرحوم «حاج عبدالغفار» جد مادری این جانب داده بود که پسران‌شان عبارت بودند از محمدحسین خان، آقا محمدخان، محمدرضاخان، حیدرعلی خان و دخترانش «ربابه سلطان» و « خدیجه سلطان» مادر و خالة من.
رعیت‌های گز با زحمت و مشقت زیاد و بیل‌زنی ، مردانه با خاک سخت زمین، کلنجار می‌رفتند، چنانکه برای آماده کردن آن برای کشاورزی گویی پیکار می‌کنند از این رو به چای خوردن در صحرا که در کتری دم می‌کردند علاقة وافر داشتند و از آن بسیار می‌نوشیدند؛ برزگری داشتیم که می‌گفت من پس از ساعتی بیل زدن باید چند پیاله چای بخورم پر رنگ مثل مرکب تا عرق کنم و خستگی از تنم بیرون رود.
گز در آن زمان قصبة بزرگی بود که بافت بسیار کهن داشت و گرداگرد آن برج‌ و باروی بلند و استواری کشیده شده و سه محله را که عبارت بود از محلة حاجی، محلة محمودآباد و محلة آقاشریف در میان گرفته بود. اکثر خانه‌ها کوچک و کاهگلی و رعیتی بود و علاوه بر این که محل زندگی صاحب خانه بود، چارپایان و بز و میش و گاو هم در قسمتی از آن نگهداری می‌شد. غیر از خانه‌های خوانین، خانه‌های مجلل دیگری در گز وجود نداشت و برتری خانه‌ها بر هم نسبی بود و بستگی به تمکن مالی صاحب آن‌ها داشت. کوچه‌ها خاک‌آلود و ناهموار بودند و در موسم زمستان عبور و مرور مشکل می‌شد.
گز از آبادی‌های کهن اصفهان است که قدمتش به دوران باستانی ایران می‌رسد. روانشاد «استاد جلال‌الدین همایی» که تاریخ مفصل اصفهان را با ذکر ویژگی‌های جغرافیایی آن نوشته مطالبی دارد…

اگر مرا قطعه‌قطعه كنند…

روايت/خاطرات استاد اديب برومند

در واپسين روزهاي مجلس پنجم كه موضوع انقراض قاجار و سلطنت رضاخان مطرح شد، مشهورترين مخالفتي كه با اين اقدام به عمل آمد نطق تاريخي «دكتر محمدمصدق» است كه به اختصار مفاد آن اين بود كه: اگر مرا قطعه قطعه كنند و «سيد يعقوب» صدها فحش نثار من كند چون براي حفظ قانون اساسي سوگند ياد كرده‌ام راي نمي‌دهم كه يك نفر هم رئيس‌الوزرا و هم فرمانده كل قوا و هم پادشاه باشد. رضاخان بايد در مسند رياست دولت باقي بماند و مصدر خدمات درخشان شود وقتي شاه شود چون مقام غيرمسئول است نمي‌تواند در كارهاي اجرايي منشأ خدمت گردد. شما كه سنگ سلطنت را به سينه مي‌زنيد مي‌خواهيد يك شخص موثر را از اثر بيندازيد!

مجلس‌ مؤسسان‌ ساختگي

روايت/خاطرات استاد اديب برومند
وقتي كار كشور سامان پذيرفت و عوامل مجوّزِ كودتا از ميدان رفت و حكومت مركزي توان يكپارچه كردن سرتاسري مملكت را از خود نشان داد، بايد نهادهاي دموكراسي‌ براي آغاز كردن اصلاحات بنيادي اعتبار خود را بازيابد و قانون اساسي چيرگي خود را در پاسداشتِ حكومت و حاكميت قانون بار ديگر به دست آورد و آزادي و جلوه‌هاي حكومت مردمي خودي نشان دهد، كودتاگران هم يا كنار روند يا شيوه دموكراسي را دنبال نمايند.
متاسفانه بايد گفت كه كودتاي رضاخان و سيدضياء به سياست بريتانيا وابسته و در آغاز از رنگ و سنگ ملي بي‌بهره بود. سيد پيشينه «آنگلو فيلي» يعني هواداري انگليس داشت و رضاخان دست پروردة قزاق بود كه تشكيلاتش به دست افسران روسي بنياد پذيرفته بود. بنابر اين وقتي رضاخان با لقب سردار سپه وزير جنگ شد و با زمينه‌چيني‌هايي، سيدضياء را كه يك فرد سياسي و آگاه از اوضاع جهان بود دست به سر كرد، روحية سپاهي‌گري رضاخان در باب حكمت متوجه اصلاحات نظامي شد و در اين كار موفق شد تا سر و صورتي به نظام بدهد و قدرت مركزي را تثبيت كند كه البته اين از مهمترين گرفتاري‌هاي گريبان‌گير پيش از اين بود كه مرتفع گرديد. اما او از جهت سياسي پياده بود و با موازين قانوني و از آن جمله اهميت قانون اساسي آشنايي نداشت و خواستار آن بود كه به شيوة ديكتاتوري حكومت كند و مقتضيات زمان را در نمي‌يافت.

توطئه‌انگليسي‌ها

به طور ضمني انگليس‌‌ها ايران را تحت حمايت خود قرار مي‌دادند و استقلال آن را به شكل نيم‌بند در مي‌آوردند؛ اما اين ترفند سياسي در برابر احساسات پرشور و وطن‌پرستانه ملت ايران و مخالفت‌هاي برون‌مرزي پا نگرفت و به تصويب مجلس شوراي ملي نرسيد و كابينه وثوق‌الدوله براثر فشار افكار عمومي سقوط كرد. هرچند دولت او قدرتي داشت و ياغيان حدود كاشان و شهرهاي پيرامون آن را از ميان برده و عده‌اي از مخالفان قرارداد را تبعيد و زنداني كرده بود.
چندي بعد انگليس‌‌ها با برانگيختن دسيسه‌‌هايي كه ذكر آن‌‌ها دامنه‌دار است موجبات انقراض سلسله قاجار و به تخت پادشاهي نشاندن رضاخان را فراهم كردند و به مقصود خود لباس تحقق پوشاندند. در اين جا به اختصار سطوري درباره آن نوشته مي‌شود.
رضاخان كه از نازل‌ترين پايه‌هاي قزاقي در نتيجه ابزار لياقت! به مقامات بالا ارتقا يافته و به مقام ميرپنجي رسيده بود، توانست توجه انگليسي‌‌ها را جلب كرده، دست به يك كودتاي نظامي بزند و پله‌پله از نردبان ترقي بالا رود.
هنگامي كه در اواخر جنگ جهاني و ظهور بلشويزم در شوروي نيروهاي انگليسي به هواداري از ارتش تزاري يعني طرفداران خاندان تزار در صفحات شمالي ايران تمركز قوا داده بود در حالي كه جنبش چپ‌گرايي در آن نواحي شهر رشت را در اختيار طرفداران كمونيسم گذاشته و ديگر استان‌‌ها و شهرستان‌‌ها هم در چنگال نابساماني گرفتار بودند و پايتخت نيز قدرتي نداشت، انگليسي‌‌ها موقع را براي طرح يك كودتا مناسب تشخيص داده «ژنرال آيرنسايد» را به صحنه‌گرداني اين نمايشنامه واداشتند؛ اين ژنرال كه با قزاق‌‌ها در جهت پيش‌گيري از چپ‌گرايي هم آهنگي داشت در ضمن سركشي به تشكيلات و ساز و برگ قزاق‌‌ها كه در كمال آشفتگي بود، قسمتي را كه زير نظر و فرماندهي «رضاخان ميرپنج» بود داراي نظم و ترتيبي شايسته يافت و شگفت‌زده شد.
ژنرال ياد شده پس از چند جلسه مصاحبت و گفت و شنود با رضاخان در مي‌يابد كه او بين همكاران خود ازشجاعت برخوردار است و براي اجراي كودتا مناسب به نظر مي‌رسد به اين جهت موضوع را با وي در ميان مي‌گذارد وقتي او را كاملاً موافق اين فكر مي‌بيند، با دادن قرار و مداري براي اين كار مهم و مبادله وعده‌هاي متقابل «سيدضياء‌الدين طباطبايي» مدير روزنامه معروف رعد را كه از دوستان انگليسي‌‌ها بود به همكاري با وي نامزد مي‌نمايد. با اين ترتيب بازوي نظامي كودتا «رضاخان» و بازوي سياسي آن «سيدضياء‌الدين» تعيين مي‌‌‌شود.
ترتيب ملاقات اين دو نفر داده مي‌شود و صبح روز سوم اسفندماه ۱۲۹۹ شمسي رضاخان با سه‌هزار نفر قزاق از كرج به تهران حركت و تهران را در موقعي كه كابينه «سپهدار رشتي» بر سر كار بوده بدون مقاومتي تسخير مي‌كند؛ در حالي كه سيد‌ضياء نيز با او همراه است.
احمدشاه كه گويا از پيش‌بويي از ماجرا برده و خود را از خوف و خطر مصون نمي‌دانسته است برخلاف ميل خويش به درخواست سرهنگ ارغون كه پيام‌آور كودتاگران نزد شاه بود حكم رئيس الوزرايي سيدضياء و فرماندهي نيروي مسلح قزاق را براي «رضاخان» صادر مي‌كند.

كودتاي اسفند

انگليس و روس كه با بستن قرارداد ۱۹۰۷ بر تقسيم ايران به مناطق نفوذ با هم كنار آمده و رقابت پيشين را به ظاهر تعديل كرده بودند، چنان مي‌نمود كه در موردِ بستن مجلس با هم توافق داشتند. از اين‌رو در موضوع خلع «محمدعلي‌‌‌شاه» نيز اختلافي با هم پيدا نكردند.

پس از خلع «محمدعلي‌شاه» فرزند خردسالش «احمدميرزا» به سلطنت رسيد و «عضد‌الملك» از بزرگان درجه اول ايل قاجار به عنوان نيابت سلطنت برگزيده شد. در زمان احمدشاه عده‌اي از مخالفان مشروطه و افراد مشكوك درباري با ترفندهايي در پوشش آزادي‌خواهي بار ديگر دست‌اندركار شدند و بختياري‌‌ها هم به عنوان فاتح تهران به يكه‌تازي برخاستند. در اين هنگام حادثه مهم جنگ جهاني اول و نقض بي‌طرفي ايران به وسيله روس و انگليس