skip to Main Content

اینجا هم‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍ان سرای امید است و آرزو
رامشگهِ تنعم زیب‍‍‍‍‍‍‍‍ا نگار من
اینجاست خانه ای كه در آن سالها بزیست
معشوق ماه پیكر سیمین عذار من
***
اینجاست خانه ای كه ورا جای زیست بود
وز بهر من، به روی زمین قبله گاهِ عشق
سرمنزل امید من و آرزوی من
در گیرودار وحشت و غم، جان پناهِ عشق
***
اینك نشسته بر لب رودم نظاره گر
دارم نگاه بر، در و دیوار ِ خانه اش
هر لحظه جلوه گر شو دم كهنه خاطرات
در خاطر از جوانی و دلكش فسانه اش
***
آنست باب خانه و سكّوی سنگی اش
جایی كه می نشست بر آن طرفه دلبرم
آنجا كه می نشست و نگاهش به راه بود
تا من به اشتیاق، از آن كوی بگذرم
***
این در همان در است كه بس باز وبسته شد
با دست دلربای بتِ ناز پروری
هر گه كه باز می شد و می آمدی برون
گفتی ز چرخ سرزده خورشیدِ دیگری
***
بس روزها كه آمد و بنشست ساعتی
بر پلكان مدخل آن كاخ آرزوی
من هم به زیر سایه این كهنه نارون
بنشسته مست و والهِ آن دخت ماهروی
***
یك سوی، دیده گرم تم‍‍‍‍‍‍‍‍اشای رود بود
كز غلتِ موج، منظره ای دلنواز داشت
یك سوی محو چهره ی آن ماه دلفروز
كز پای تا به سر همه زیبنده ناز داشت
***
اینجاست آن سرای دل انگیز عشق وشور
آنجا كه پرورشگه آن گلعذار بود
آنجا كه جسم خسته من هر كجا كه رفت
اندیشه ام گریخته در آن حصار بود
***
اردیبهشت بود و هوا پر ز بوی یاس
كاینجا فتاد بر رخ ماهش نگاه من
ناگه بر آبگیر دلم موجها فتاد
عشق از درون سینه برآورد آه من
***
بس روزها به سایه ی این نارون مرا
راز ونیاز با در و دیوار خانه بود
با نكهت نسیم بهاری چه شورها
در سر مرا زخواندن دلكش ترانه بود
***
ای یاد از آن نسیم فرح بخش دلنواز
در روزهای شاد و طربناكِ فرودین
وآن حال شورپرور من در بهار عمر
كز خاطرم نرفت چو نقشی كه برنگین

نظرات کاربران

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.