skip to Main Content
براى همسر درگذشته ام

چه گويم اين كه دلم در عزاى تو چون است
بسان طاير سركنده غرقه در خون است
بهار آمد و عيد آمد و ز غيبت تو
حضور جمع برايم به غصّه مقرون است
كنون كه جاى تو خالى ست در مراسم عيد
شده ست روح تو آگه كه حال من چون است
چه با تو بود كه اين خانه را صفا مى داد؟
كه بى تو بام و در و صحنِ خانه محزون است
تو نيستى برِ من ليك خاطرات تو هست
كه بهر ياد توام سينه گرم كانون است
نه هر كسى به سر و سّرِ عاشقى پى برد
كسى كه قيمت ليلى شناخت مجنون است
 « اديب » هرچه ستايد تو را به خوى جميل
اداى وام نكرده ست و باز مديون است

نظرات کاربران

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.